مردم باشتین! شما چی کم داشتین؟
«سربداران» اولین سریال بعد از انقلاب بود و برای همین، در خیلی از زمینههای دیگر هم اولین محسوب میشد. هم خیلی از مفاهیم انقلابی در «سربداران» مطرح شد و هم یک نمونه عالی و تیپیک از سریالسازی تاریخی محسوب میشد که راه را برای این دسته از سریالها هموار کرد. حالا شبکه 4، این شبها در حال بازپخش سریال سربداران است، خوب است یادهایمان از این سریال تاریخی را که حالا خودش هم تاریخی شده، با هم مرور کنیم.
محتوا / نمایشی از اسلام انقلابی
محور اصلی سریال، تقابل دو نوع طرز تلقی از اسلام است؛ همان که در سالهای اول انقلاب، بحث روز بود. یکطرف شیخ حسن جوری (امین تارخ) است که نماد عالمان مبارز است و در کنار حالات عرفانیاش، چنان زهد و تقوایی دارد که وقتی در دروازه نیشابور میبیند گروهی برای استقبال از شیخ حسن صف کشیدهاند، با آنها بحث میکند که مگر شیخ حسن کیست؟ و سر همین، کتک مفصلی هم میخورد. نقطه مقابلش قاضی شارح (قاضی شارع) (علی نصیریان) است که یک عالم دینی، یک سخنور ماهر و یک سیاستمدار کارکشته است که خودش در جایی از سریال میگوید: «قضاوت را در خراسان من احیا کردم. مغول بسیار دوستتر دارد بدون محاکمه بکشد. من نگذاشتم.» قاضی شارح با اینکه در خدمت مغولهاست، آدم بیدینی هم نیست. او راستش را نمیگوید، اما هیچوقت دروغ هم نمیگوید. بارها سعی خودش را میکند تا مانع ریختن خون بیگناهان بشود. با علما و مشایخ و بزرگان نشست و برخاست دارد و برای توجیه اعمال مغولها چنان ادیبانه و عالمانه در جمع سخن میگوید که بسیاری از مردم عادی، ستمهای مغول را با توجیه او قبول میکنند (طبق یک روایت اسم «شارح» از همینجا آمده، یک روایت دیگر میگوید این اسم از روی شخصیت تاریخی «شُریح»، قاضی کوفه در زمان قیام کربلا ساخته شده). در سریال جایی هست که تقابل این دو چهره به بهترین وجه و با کمترین گفتوگوها نشان داده میشود؛ جایی که قاضی از شیخ حسن در بندِ گرفتار، میخواهد که او را به شاگردی بپذیرد و شیخ به او میگوید: «کلمهای میگویم، اگر آموختی کلمهای دیگر میگویم و آن «رَبّ» است.» قاضی شارح از این سخن برمیآشوبد و شروع به نصیحت شیخ حسن میکند و شیخ، فقط یک جمله در جوابش میگوید: «نیاموختی!»
استناد تاریخی / ظهور دولتی شیعی در دل حکومت مغولان
سربداران کل داستان تاریخیِ ظهور و سقوط دولت «سربداری» نیست. ما فقط بخشی کوچک از این تاریخ را میبینیم. از زمینههای قیام تا اول تأسیس دولت سربداران (ظاهراً نجفی قصد داشته بخش دوم «سربداران» را هم بسازد). داستان با دار زدن شیخ خلیفه آغاز میشود. شیخ خلیفه مازندرانی، از عرفای معروف تاریخ تصوف است. فتوای او این بود که «خراج دادن به مغولها حرام است». همین فتوا، نظام اقتصادی کشور را به هم ریخت. پس او را کشتند. نحوه قتل شیخ خلیفه، در تاریخ مشخص نیست، ولی در سریال با دار زدن او (که خیلی هم سریع و در همان قسمت دوم اتفاق میافتد) درام شکل میگیرد. هیچ شیخی حاضر نشده فتوای ریختن خون شیخ خلیفه را بدهد و برای همین، او را طوری میکشند که خونش به زمین نریزد. این یک نمونه خوب از اضافات داستانی سریال در متن تاریخ است. متن سریال را مرحوم کیهان رهگذار نوشته بود (که آن موقع زیاد با «رضا رهگذر» -اسم ادبی محمدرضا سرشار- گوینده «قصه ظهر جمعه» اشتباه میشد). آقای رهگذار که خودش بعدا «بوعلی سینا» را کارگردانی کرد، ظاهرا بعد از خواندن متون تاریخی، دیده که این متنها «قصه» ندارد یا کم دارد. این بوده که خودش قصههای جزئی را اضافه کرده است. مهمترین این چیزهای جزئی، ساختن شخصیت قاضی شارح است. در طول تاریخ، ما به موارد زیادی از همکاری رجال ایرانی با دشمنان ملت برمیخوریم، اما شخصیتی به اسم قاضی «شارح» وجود خارجی نداشته است. رهگذار و نجفی این یک شخصیت را به جای همه آن شخصیتها ساختهاند. آنطور که نجفی گفته البته این یک مورد را از قبل در ذهنشان داشتهاند. آنها سال 1350 تئاتری را در حسینیه ارشاد زیر نظر دکتر شریعتی روی صحنه میبرند که فقط یک شب اجرا میشود و اسم قاضی شارح اولین بار در آن تئاتر به کار میرود.
ساخت / تجربه جالب یک معمار
محمدعلی نجفی قبل از ساختن «سربداران» فقط یک فیلم داشت، یک فیلم غیر معروف با اسم «جُنگ اطهر». اصلا او کارگردان نبود و معمار بود و همین خصوصیت در ساخت سربداران حسابی به کارش آمد. گروه، قبل از هر چیزی یک شهرک شش هزار مترمربعی در اطراف کرج ساختند که به دلیل تسلط نجفی بر معماری، خیلی عالی توانستند فضای شهری قرن هفتم را بازسازی کنند. بیشتر سریال در همین شهرک فیلمبرداری شد. هزینه ساخت آن شهرک را نجفی در یک مصاحبه (مجله «فیلم»، خرداد 1363) 20 میلیون تومان گفته است و کل هزینه سریال را 48 میلیون تومان (برای مقایسه، باید بدانیم «امام علی(ع)» با یک میلیارد تومان و «مختارنامه» با 30 میلیارد تومان ساخته شدهاند). در آن زمان، رئیس وقت صداوسیما، به او اعتماد کرد و سریال را به او داد. حتی وقتی تهیهکننده کار به سبب اختلاف نظر با نجفی کنار رفت، خود نجفی تهیهکننده شد. همین موضوع سبب شد که برخی بازیگرها (مثل هما روستا) با او کار نکنند. از آن طرف بعضی افراد که دنبال فرصتی برای نشان دادن تواناییهایشان بودند به گروه اضافه شدند. مثل اکبر عالمی (مجری برنامه «هنر هفتم») که تیتراژ سریال و ایده تبدیل چهرهها به سنگتراشیها را درآورد. ساخت سریال سه سال طول کشید، از شهریور 1360 تا فروردین 1363. پخش سریال هم از اردیبهشت 1363 شروع شد، هر هفته دوشنبه شبها از کانال یک. آنطور که آقایهاشمی رفسنجانی در خاطراتش نوشته، بحث بر سر حجاب ترکان خاتون (افسانه بایگان) به صحن علنی مجلس هم کشیده شده بود. بهجز این، به نقش سوسن تسلیمی در سریال هم ایراد گرفته میشد که این همه جنب و جوش و قاطعیت از یک زن، در تاریخ مردسالار ما بعید بوده که عاقبت نجفی در رادیو جوابی داد که همه منتقدها را ساکت کرد. او گفت: «مگر ما الگوهایی مثل حضرت زینب(س) نداریم؟»
بازیگران / شاهبازیگری به نام نصیریان
در بازیهای این سریال، پیدا کردن و نشان دادن موردی با صفت «ضعیف» واقعاً سخت است. حتی بعضی از بازیگرها را ما فقط با این نقشها به یاد میآوریم (مثل مرحوم فیروز بهجت محمدی که با اینکه در آثار درخشانی مثل «گاو» و «شازده احتجاب» هم بازی کرده، هیچ تصویر دیگری جز «طغا تیمورخان» برای ما ندارد). محمدعلی نجفی تعریف کرده که برای هر کدام از نقشها، چقدر تحقیق شده و هر بازیگری حداقل دو جلد کتاب میخوانده است. حتی خودش به سوسن تسلیمی (برای درآوردن نقش فاطمه سریال) کتاب «فاطمه فاطمه است» را داده بوده. در همه این بازیها اما، یک بازی بود که شاخص و نماد شد. آن هم بازی علی نصیریان در نقش قاضی شارح بسیار قوی و ماندگار بود. قاضی شارح، قاضیالقضات باشتین، منشی طغا تیمورخان -خان ِ خراسان که میگفتند روح چنگیز با اوست- با بازی استاد نصیریان چنان جانی گرفت که معروف است استادهای تاریخ دانشگاه، اولِ درس تاریخ مغول باید توضیح میدادند که این شخصیت وجود خارجی نداشته تا بعداً دانشجویان آنها را سوالباران نکنند که چرا در کتابهایشان اسم او نیامده است. معمولا در بازیگری حالت چشم بیشترین تاثیر را دارد، اما در بازی علی نصیریان در این نقش، فن بیان مهمترین نقش را داشت. کافی است خودتان یک بار دیگر صحنه محاکمه قاضی شارح توسط کودتاگرها علیه طغای را مرور کنید. طوری کلمات از دهان نصیریان بیرون میآید که مو به تن بیننده راست میشود: «من، قاضی شارح، به شما میگویم قضاوت بسیار آسان است. داد آن است که سلطان بخواهد. کافی است به چشمهای سلطان و شمشیر او نگاه کنید. بیایید. ردای مرا بستانید. در دم قاضی خواهید شد...»
موسیقی / ماندگاری در آوای خراسان
یکی دیگر از ویژگیهای خاطرهانگیز سریال، موسیقی آن بود. موسیقی حماسی سریال، کار استاد فرهاد فخرالدینی بود و صدای نی استاد حسن ناهید، داستان را پیش میبرد و شعری که در تیتراژ پایانی خوانده میشد (نک ناز ز من و نیاز از عشق/ قبله منم و نماز از عشق/ از لاله نماز صبح خیزد/ وز چشم شقایق اشک ریزد/ بوی تو تراود از زبانم/ ریزد گل یاس از دهانم...) را بیژن کامکار میخواند. موسیقی فخرالدینی برای این سریال آنقدر خاطرهانگیز است که همه میتوانیم از حفظ آن را با دهانمان بزنیم. موسیقی سربداران در کنار «نینوا»ی حسین علیزاده، معروفترین آثار موسیقی ارکسترال ایرانی در دستگاه نواست. در بین همه سازهای این موسیقی، گروه سازهای کوبهای که در تیتراژ استفاده میشد، در کنار آن تصاویر سنگی ابهت خاصی به سریال داده بود که برای ما بچهها با نوعی ترس هم همراه بود (اخیرا دیدم که امیر قادری در یادداشتی نوشته بود که خاطره سربداران «خاطره ترسناکی» است). تیتراژ اول سریال، همان ایده تبدیل سنگوارهها به چهره بازیگرها بود (یکی دو جا هم تصاویر، یکی نبود و شبیه آن سرگرمیِ «چند مورد اختلاف را پیدا کنید» میشد)، به نشانه اینکه سریال، واقعهای تاریخی را زنده میکند. اما صحنه بوق و کرنای روستاییان در تیتراژ پایانی سریال (که یک بار هم در خود سریال به آن ارجاع داده شد و شیخ حسن تعریف میکند که چیست)، یک اصل تاریخی دارد که نوشتهاند در زمان فرمانروایی سربداران در شهر سبزوار، همیشه، اسب زین شدهای آماده، دم در دروازه شهر بود تا اگر حضرت حجت(عج) قیام کردند، اسب برای حضرتش آماده باشد. این مطلب را هم «تاریخ حبیبالسیر» آورده (جلد 3، صفحه 366) و هم تاریخ «روضهالصفا» (جلد 5، صفحه 624). عبارت میرخواند در «روضهالصفا» جالبتر است: «هر بامداد و شب، به انتظار صاحبالزمان(ع) اسب کشیدندی».
حواشی / سریال اولینها
«سربداران» هم مثل اکثر پروژههای مهم تلویزیون، با کلی حاشیه همراه بود. مهمترینش برمیگشت به ماجرای پخشش با فتوای حضرت امام(ره) که ظاهراً چون حجاب افسانه بایگان مسئلهساز بوده، عاقبتالامر با حکم و نظر امام سریال پخش میشود (یک بار هم حضرت امام در پاسخ به استفتای ریاست وقت صدا و سیما درباره سریالهای «پاییز صحرا» و «آینه» فتواهای مشابهی داده بودند). در بین انتقاداتی که به سریال میشد، یک نقد مفصل هم بود با اسم مستعار «اعظم علیان» که در یک جُنگ (از آن کتابهای ادواری که معمولاً در کشور ما، بیشتر از دو سه شماره دوام نمیآوردند) منتشر شد. این نقد که به شدت سریال را کوبیده بود، چنان قلم محکمی داشت و چنان ایرادهای دقیقی گرفته بود که همان زمان همه میگفتند کار، کار بهرام بیضایی است. راست و دروغش گردن خودشان، ولی آن موقع مشهور بود که بیضایی توقع داشته کار را به خودش بدهند! حذفیهای سریال هم اینها بوده: صحنهای که ترکان خاتون پیش یک شَمَن و جادوگر مغول میرود، نماز خواندنهای قاضی شارح، بعضی دیالوگها، و بالاخره اپیزودی که خود نجفی اسمش را گذاشته «شهر میکدهها». در این اپیزود، شیخ حسن جوری به محله بدنام شهر میرود و همه را دعوت به توبه میکند. نجفی میگوید ایده این ماجرا را از سفر امام به پاریس گرفته بوده است. گفتوگوهای این سریال را هم محمود دولتآبادی (داستاننویس) بازنویسی کرده بود. یکی از آن تجربههای خاص این سریال که کارگردانهای بعدی دیگر سراغش نرفتند.