یـک جــریــان رشــکبـرانگیـــز و افتخارآمیز اتفاق افتاده است: درست در معرکهای که کمیت و کیفیت استفاده از گوشی تلفن همراه، زیستبوم جهانی را تغییر داده و نظریهپردازان از افول نقشهای سنتی و کارکردهای تلویزیون یاد میکنند، رسانه ملی دو رقیب قدیم و جدید خود را به چالش کشیده است. شبکههای ماهوارهای که موفقیت خود را در گونۀ سرگرمی و گذر از خطوط قرمزِ نظام دانسته و برای خودشان مزیت مطلق و پایدار رقابتی قائل بوده و معتقد بودند که هیچگاه تلویزیون نمیتواند این عرصۀ از دست رفته را پس بگیرد، با گونهای عفیف و بومیشده از سرگرمیهای «خیابان خلوتکن» مواجه شدند. شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هم، که سر خط جریانسازیها و اثرگذاریها را در دست داشتند وقتی در برابر مدیریت شجاع و بهروزِ رسانه ملی قرار گرفتند، با چالش اعتبار منبع و اعتماد مخاطب مواجه شدند. ماهوارههایی که بدون تعهدات هویتی و امنیتی دستشان برای برنامهسازی باز بود حتی میدانداریِ حوزه سرگرمی را از دست دادند و شبکههای اجتماعی که مدعی جریانسازی بوده و تلویزیون را در موضع انفعال میدیدند، در نقشِ بازپخش و بازتولید برنامههای تلویزیونی قرار گرفتند.
اما چرا؟
یکی از شناختهشدهترین مدلهای سیاستگذاری رسانه، مثلث «میل، نیاز و مصلحت» است؛ اگر نگاه مخاطب، برنامهساز و مدیر همگرا شود، رسانه به دوران اقتدار، اعتبار و اعتماد برمیگردد. انگار همان چیزی که مخاطب میپسندد، تهیهکننده میسازد و مدیر میپردازد. «تشخیص و تولید و مصرف» بر هم منطبق شده و یک بُردِ تمام قد حاصل میشود. اینجا همانجایی است که مدیر، ذائقه مخاطب را به رسمیت میشناسد و در عین پافشاری بر اصول، از محدودیتهای محافظهکارانه و احتیاطهای دست و پاگیر فراتر میرود و شجاعانه پای مخاطب میایستد. آیا بدون جسارت، هدایت و حمایت بالاترین سطوح سیاستگذاری و مدیریت در سازمان، حتی بخشی از این موفقیت قابل تصور بود؟ «مدیریت جهادی رسانه» همان راهبردی است که همانطوری که در اصولِ انقلابی تردید ومسامحه نمیکند، در تبیین هنری و ترجمۀ رسانهای و به رسمیت شناختن ذائقۀ مخاطب هم دچار لکنت نمیشود. وقتی ریاست سازمان در دست مدیرِ تحولگرایی است که هنوز شیرینی کلاسهای «مدیریت استراتژیک رسانه»اش در دانشکده ارتباطاتِ دانشگاه صداوسیما زیر زبان دانشگاهیان است، «مصلحتسنجی» بهجای توجیهی برای عملکرد انفعالی، به ابزاری برای رشد سازمانی و نزدیکی با مخاطب تبدیل میشود. این مدیر، به جای آن که با دور شدن از مخاطب، امنیت میزش را بالا و میزان انتقادات را پایین بیاورد، خطر کرده و وارد عصرجدیدِ برنامهسازی شده و با پرهیز از تکرار قالب، مصلحت را در همراهیِ اصولی با سلیقه مخاطب تشخیص میدهد و آن را به کارشناس کاردان و برنامهساز کاربلدی میسپارد که نه تنها مسئولانه دغدغه مسئولیت اجتماعی داشته، بلکه ماهرانه و هنرمندانه توان تعاملِ دوسویه را دارد.
مدیر شجاع، کارگردان کاردان و مخاطب مشتاق، سه رأسی هستند که حالا لذت همگرایی را به تقویت سرمایه اجتماعی و و حدت ملی و امید جمعی پیوند زدهاند. سازمان صداوسیما حالا مدعیگونه «سرگرمآموزی اسلامی» است؛ یکی از پیچیدهترین گونههای برنامهسازی که با حفظ جذابیتهای گونه سرگرمی، موجب رشد و اعتلای مخاطب است. در این گونه بومی، سرگرمی نه تنها با حفظ ارزشهای دینی و ملی، بلکه با تقویت مسئولیت اجتماعی و تأکید بر قهرمانی و ایفای نقش مردم شکل میگیرد همانگونه که هدف رسالت انبیای الهی اقامه قسط به دست خودِ مردم است. تبیین توفیقات این دوران و تعیین مختصات علمی آن از رسالتهای دانشگاهها و پژوهشگاههاست.