هفته گذشته عوامل سریال پرمخاطب «بانوی عمارت» در 162 رسانه ملی با مخاطبان این سریال بهطور مستقیم به گفتوگونشستند و پس از آن پاسخگوی خبرنگاران در مصاحبه مطبوعاتی شدند. مهدی آذرپندار مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه در یادداشتی به ویژگیهای این سریال و عوامل جذابیت آن پرداخته است
در زمانه رونق مجدد عطاریها حتی در مدرن ترین محلات پایتخت، و در دوره فراگیر شدن دوباره دمنوشهای از مد افتاده حتی در شیکترین و اروپاییترین کافههای شهر، و در روزگاری که طب سنتی مثل چند دهه قبل دوباره بر سر زبانها افتاده است، ایضاً در میانه برند شدن عناوینی مثل «اصیل» و «سنتی» در محصولات خوراکی و به خصوص محصولات لبنی، در دورهای که نوستالژی بازی با فیلمها و سریالها و کارتونهای قدیمی تلویزیون به یک تفریح دوستداشتنی در فضای مجازی تبدیل شده است و حتی آثاری که با همین نوستالژیهای ایرانی چند دهه قبل شوخی میکنند تبدیل به پرفروشترینهای سینما در این چند ساله شدهاند و قس علیهذا، از پیش میشد حدس زد که سریالی با طعم و رنگ و بوی اصیل و قدیمی و ایرانی همچون «بانوی عمارت» که کهنالگوهای قصهگویی هم در آن رعایت شده، در پیشگاه مخاطب بیتوفیق نخواهد ماند. مگر میشود از یادمان برود این کهن الگوهای قصهگویی را؟ همان قصههای قدیمیشبانه قبل از خواب را که در آن همیشه دختری سپیدبخت به انتظار شاهزادهای با اسب سپید مینشست تا او را خوشبخت کند و یادمان هست آن هفت شب و هفت روزهای جشن و سرور و یا سوگواری را در میانه یا پایان قصههای ایرانی. روایتهایی از عشقهای آتشین با تکیه بر مفاهیمی مثل سرنوشت و تقدیر، بخت و اقبال و درهم آمیختگی غم و شادی و حتی گاهی عناصری از جادو و وحشت و ترس در برابر بحرانها که البته مفهوم «بحران» در آنها با «بحران»های دراماتیک امروزی متفاوت بود. چنانکه هیچگاه این «بحران»ها انقدر تلخ نمیشدند که شنونده قصه به توانایی «قهرمان» در حل این بحران شک کند. به همین دلیل هم بود که در چنین قصههایی، بحرانهای مختلف یکی از پس دیگری میآمدند و بعد از مدتی هم به خوبی و خوشی مرتفع میشدند و دوباره بحران بعدی و قصه بعدی. و این دقیقا همان سیاق قصهگویی بومی ایرانی است که در «بانوی عمارت» به درستی رعایت شده است. قصهها چند قسمت یکبار عوض میشوند، اما تنه اصلی قصه، همان عشق آتشین دختری سپیدبخت به یک مرد سوار بر اسب سپید اقبال است که گاهی به جشن و سرور ختم میشود و گاه به سوگواری. گاه باید با جادو و ننگ سیاه بختی مبارزه کند، گاه با سیرت زشت ارادههای پشت پرده آدمیان بدطینت. در نتیجه، بر خلاف قاعده سریالهای پربیننده که معمولا مخاطبش انتظار میکشد تا هر چه سریعتر پایان آن را بداند و در فرازهای پایانی غالبا گلهمند میشود از اینکه روند سریال به کندی پیش میرود، در باب پایانبندی و قسمت آخر «بانوی عمارت»، آنچه بیش از هر چیزی جلب توجه میکند، عطش مخاطب برای ساخته شدن فصل دوم آن است و گلایه از اینکه چرا این سریال اینقدر زود تمام شد؟ و این چیزی نیست جز اعجاز قصهگویی به سیاق ایرانی. «بانوی عمارت» نشان داد که برای تولید یک سریال پرمخاطب ایرانی، نیازی نیست به حضور یک دوجین بازیگر چهره با دستمزدهای گزاف. به بودجه سنگین آنچنانی و خاصهخرجیهای اسپانسرهای یک سر و دوپای معلومالحال هم نیازی نیست؛ چنانکه این سریال با برنامهریزی درست تیم تهیه و استفاده بهینه از ابنیه باشکوه تاریخی این مملکت، با میانگین بودجه سریالسازی عادی همین روزها ساخته شده است. حتی به دانستن فرمولهای جنجال در فضای مجازی و هزینه کردن از آبروی رسانهملی برای پربیننده شدن سریال و رد شدن از خط قرمزهای اخلاقی هم احتیاجی نیست. «بانوی عمارت» ثابت کرد به جای این همه، داشتن درک درست از اقتضائات قصهگویی کهن الگویی بومی ایرانی خود بهترین مسیر موفقیت در پیشگاه مخاطب سختگیر وطنی در این روزهاست.
مهدی آذرپندار مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه سیما