به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، نظام اسلامیکه کار خود را با خبرنگاری در جبهههای جنگ آغاز کرد، با اجرای برنامه صبح بخیر ایران شناخته و به عنوان یکی از مجریان باسابقه در ذهن مردم، ماندگار شد. او در کنار مدیریت بخشهای مختلف که طی سالهای متوالی بر عهده داشت، هیچگاه مجریگری را کنار نگذاشت. با نظام اسلامیگفتوگو کرده ایم تا مهمان صحبتهای شنیدنی و خاطرهسازش باشیم.
از دوران کودکی خود و محیطی که در آن بزرگ شدید برایمان بگویید؟
من در ششمین روز از بهمن سال 1341 در خرمشهر به دنیا آمدم. دوران کودکی من در این شهر سپری شد. آن زمان، بیشتر همنشین قاریان قرآن مسجد صاحبالزمان(عج) بودم. مسجدی که از پایگاههای قرآنی شهر بود و هر شب محافل قرآنی در آنجا برگزار میشد. زمانی که سوم ابتدایی بودم، پدرم به من گفت که در این جلسات برای یادگیری شرکت کنم و در صورتی که قبول میکردم، هر روز هدیهای تشویقی به اندازه پنج تومان به من میدادند و زمانی که میتوانستم کل قرآن را ختم کنم وعده دادند یک دوچرخه برایم میخرند. این تشویق باعث شد تا هر روز از مغازه پدرم به مسجد بروم. هرچند که تشویق نقدی بهمرور حذف شد اما عشق و علاقهای که به واسطه شرکت در کلاس ایجاد شده بود باعث شد تا این راه را ادامه بدهم. در انتها هم پدر محبت کردند و دوچرخه را برایم خریدند.
اولین حضور شما در فضای رسانه چطور رقم خورد؟
در دوران نوجوانی من انقلاب پیروز شد. همان زمان معلم قرآنم به شهادت رسید و من هم در 19 سالگی مجروح و در بیمارستان شهید معیری تهران بستری شدم. یادم نمیرود آن موقع دوستان شبکه دو برای تهیه گزارش و مصاحبه با رزمندهها به بیمارستان آمده بودند. درست زمانی که داشتند بیمارستان را به دلیل اینکه خبرنگارشان نیامده بود ترک میکردند یکی از افراد بیمارستان به آنها اطلاع میدهد که جوانی خوش سروزبان بستری است که میتواند مشکل شما را در تهیه خبر حل کند. دوستان با دوربین و تجهیزات وارد اتاق من شدند و گفتند دوست دارند یکی از خود مجروحان جنگ، این مصاحبه را بر عهده بگیرد و برای اولین بار میکروفون صداوسیما را در همان سن به دست گرفتم و گفتوگویی 45 دقیقهای، بدون هیچ تپقی انجام دادم که فردای آن روز از تلویزیون پخش شد. بعد این گفتوگو از من دعوت کردند تا برای مصاحبه به شبکه دو بروم. همان زمان برای تربیتمعلم قبول شده بودم اما این اتفاق باعث شد قبولی در کنکور را کنار بگذارم و به عنوان نویسنده دفتر تأمین ویژه برنامههای رادیو راهی میدان ارک شوم.
چه زمانی به عنوان خبرنگار برای تهیه گزارش به مناطق جنگی رفتید؟ چطور وارد این مسیر شدید؟
چند ماهی که از دوران حضور من در رادیو گذشت، برادرم محمدکریم به شهادت رسید و بعد از آن به مسئولان رادیو گفتم که میخواهم به جبهه بروم. ابتدا گفتند که برنامه خاصی در مناطق ندارند و فقط گزارشگر، برای تهیه گزارش به آنجا میرود که برای آن باید در آزمون شرکت کنم. به شدت مصر بودم، در آزمون شرکت کردم و قبول هم شدم. بلافاصله درخواست کردم که به جنگ بروم. در نهایت به عنوان گزارشگر مناطق جنگی وارد محل عملیات شدم و پابهپای رزمندگان پیش رفتم. آن زمان گزارشگران به نوبت اعزام میشدند. رادیو جبهه نیز فعالیتهای زیادی در آن زمان داشت. اعزامهای من همیشه طولانی بودند و چندین نوبت پشت سر هم برای تهیه گزارش در مناطق بودم.
سختترین تجربهای که از آن دوران داشتید چه زمان و شرایطی بود؟
آن روزها برای من سخت نبود چراکه طبیعتاً حال و هوای کشور که در شرایط جنگ به سر میبرد قابل لمس بود و کار من به نوعی ادای دین به فداکاریهای رزمندگان به حساب میآمد. تا اسفند سال ۱۳۶۲ که در عملیات خیبر پای چپم قطع شد و برای پیوند به بیمارستان منتقل شدم گزارشگری جنگ را به طور مستمر ادامه دادم. تا دو سال درگیر بستری و مداوا بودم چون عملهای متعددی روی پاهایم انجام شد. بعد از آن نماینده رادیو در مجلس شدم در عین حال که مدیر گروه گزارش رادیو هم بودم.
چه زمانی وارد تلویزیون شدید و به عنوان مجری فعالیت کردید؟ با چه برنامههایی شروع شد؟
من اولین اجرای تلویزیونی خودم را در سال 1361 با برنامه هنر و جنگ انجام دادم جالب اینجاست که از بیمارستان به استودیو منتقل شدم در حالی که پایم در گچ بود و عصا به دست داشتم. تهیهکننده آن برنامه مرحوم باقر صحرارودی بودند. حدود 70 تا 100 مهمان از هنرمندان، شاعران، نویسندگان و به طور کل جامعه هنری دعوت میشدند که برای اولین بار و در سن 21 سالگی اجرای آن را به عهده گرفتم. بعد از آن، برنامه ایران در جنگ و سپس برنامه نماز شبکه دو را اجرا کردم. در سال 1373 بنا به دعوت معاون وقت سیما به اتفاق آقای واحدی عزیز، زندهیاد مصطفی موسوی و سایر دوستان اجرای صبح بخیر ایران را انجام دادیم که یکی از مهمترین برنامههای صبحگاهی شبکههای سیما بود. عشق و علاقه من به اجرا به اندازهای بود که در تمام سالهایی که در قسمتهای مختلف سازمان مدیریت میکردم هیچگاه از اجرا غافل نشدم و از آن فاصله نگرفتم. با اینکه در سال 1394 از لحاظ خدمتی بازنشسته شدم باز هم کار اجرا را ادامه میدهم و پیگیر آن هستم.
از تجربه خودتان در فضای برنامه صبح بخیر ایران بگویید؛ چطور آن را به ثمر رساندید؟
شاید به جرئت بتوان گفت که دوران بالندگی سازمان در شبکهها آغاز برنامههای صبحگاهی بود. آن زمان گسترش شبکهها به اندازه امروز نبود و محدودیتهای زیادی وجود داشت. صبح بخیر ایران جزو نخستین برنامههای زندهای بود که راهاندازی شد. استقبال شایانی از سوی مخاطب و در واقع مردم شکل گرفت. حضور گروه صبح بخیر ایران در شهرستانها یک حضور استثنایی بود، تصاویری که از گزارشهای آقای واحدی، الان در آرشیو موجود است نشان میدهد که شاید چندین هزار نفر به استقبال آنها میرفتند. دلیل این فضا هم ارتباط چشم در چشمیبود که برنامه با مخاطبان خود برقرار کرده بود. انعکاس نوع زندگی مردم، گویش آنها، آداب و سنن و ... همه اینها باعث شده بود که یک علقه و محبتی عجیب بین بیننده و رسانه به وجود بیاید طوری که استانداران و فرمانداران از صداوسیما دعوت میکردند تا برای ضبط برنامه حضور پیدا کنند. این حضور منجر به این شد که امکانات بالقوه و بالفعل هر استان، در معرض دید قرار بگیرد و کشاورزی، صنعت گردشگری، زیربناها و سرمایههای کشور نشان داده شوند. هنوز هم اگر از من سؤال کنند یکی از تأثیرگذارترین برنامهها بین مخاطبان در طول دو سه دهه اخیر چه بوده، به جرئت میگویم که صبح بخیر ایران بوده است.
علت این تأثیرگذاری و جای خالی آن که در برنامههای حاضر حس میشود را چه میدانید؟
یکی از نکات مهم در برنامهسازی، رفتن در کنار مردم است. شما نمیتوانید ضریب تأثیرگذاری را نادیده بگیرید وقتی که مجری و تهیهکننده یک برنامه در کنار اهالی یک روستا باشند. در کنار مردم در خط مقدم جنگ باشند. در کنار مردم در خط مقدم کشاورزی و سازندگی باشند. نمیشود فقط در استودیو ماند و انتظار تأثیرگذاری داشت. رمز موفقیت صبح بخیر ایران شاید این حضور همهجانبه در کنار مردم بود. در کنار درد دل مردم نشستن و منعکس کردن سختیهایشان. حتی برنامههای آرشیوی آن سالها هنوز هم برای مخاطبان جذابیت دارد. هنوز هم معتقدم اگر برنامهای از مرکز دل بکند و رو به سوی یک شهرستان حرکت کند میتواند موفق باشد. رمز موفقیت رادیو جبهه در سالهای دفاع مقدس به خاطر حضور عوامل صداوسیما در کنار رزمندگان بود. فرق میکند یک فرد در استودیو بنشیند و از رزمندگان یاد کند یا اینکه در عملیات و در حالی که با تمام وجود آن فضا را لمس میکند به گزارش آنروزها بپردازد. آنجا حتی برای رزمنده هم انگیزه ایجاد میشود و میگوید کسی هست که فداکاریهای شهدا را به پشت جبهه منتقل کند.
برنامهسازیهای الان را چطور میبینید؟
گرچه تلاشهای ارزشمندی صورت گرفته و نمیتوانم منکر آنها بشوم اما هم باید از تجربه پیشکسوتان بهره برد و هم از استعداد و انگیزه جوانها به شایستگی استفاده کرد. متأسفانه نکتهای که الان شاهد آن هستیم استفاده نکردن از تجربههای پیشینیان و توانمندیهای آنها است. در بعضی موارد هم کپی کاریهایی که از برنامههای خارجی صورت میگیرد از بالندگی رسانه کم میکند. چه اشکالی دارد کاری ارائه دهیم که با فرهنگ، آداب و سنن ما همخوانی بیشتری داشته باشد. اینکه کاری را از ماهواره کپی کنیم و با افتخار هم در رابطه با آن توضیح دهیم که به دنبال دلیل این کپی نگردیم از رشد رسانه میکاهد و فضای مناسبی را ایجاد نمیکند. همیشه گفتهام یک رسانه میتواند مسیر زندگی، کردار و رفتار یک جامعه را تعیین کند؛ یا آن را به صلاح ببرد و یا به بیراهه بکشاند. البته این را هم مجدد میگویم من تمام تلاشها و زحماتی را که برای جذب مخاطب صورت میگیرد ارج مینهم و همگی آنها قابل تقدیر است.
در حال حاضر مشغول چه فعالیتهایی هستید و چه میکنید؟
از آذر سال 1398 که قرارداد گروه صبح بخیر ایران به اتمام رسید میتوان گفت بیکار هستم. فقط در مناسبتهایی که ممکن است در سال یک یا دو جلسه پیش بیاید در شبکه یک انجام وظیفه میکنیم اما در عمل، برنامه روتینی ندارم. من همیشه سرباز پا به رکاب صداوسیما بودم، فرقی نمیکند چه کار در اختیار داشته باشیم چه نداشته باشیم.
در پایان این گفتوگو اگر صحبت و یا نکته ای دارید بفرمایید:
در خاتمه این مصاحبه ضمن اینکه صمیمانه تشکر میکنم بابت گفتوگویی که در روابط عمومیشکل گرفت میخواهم عرض کنم که قدیمیهای هر رسانه از سرمایههای آن هستند. غافل شدن از آنها غافل شدن از خود است. آنها روزگارانی در کنار این رسانه بودند و در زمان و فضای خودشان قابل تقدیر هستند. یاران روز خطر را فراموش نکنید وگرنه یاران روز آسودگی بسیارند.
همچنین در آستانه دومین سالگرد شهادت سپهبد شهید سردار دلهای این مرز و بوم، حاج قاسم سلیمانی هستیم؛ سلام میکنم به روح تمام همسنگرانش در لشکر 41 ثارالله. به یاد دارم زمانی که برای یادوارههای شهدا به استانهای مختلف میرفتم بارها پیش میآمد در پرواز با ایشان همسفر میشدیم. در سفری که به رفسنجان کرمان برای یادبود شهدا داشتیم هیچوقت این فضا را از یاد نمیبرم در حالی که ارتباط کاری با حاج قاسم نداشتیم اما مساعدت کردند تا کار ما به نحو احسن انجام شود چراکه به واسطه سیستم سنگین صوت به مشکل برخوردیم. در جلسه بزرگداشت مدافعین حرم، نوع برخورد و نگاه ایشان ستودنی بود. نسبت به هر فردی که علاقه داشت با ایشان همصحبت شود با طمأنینه پاسخگو بودند و این منش در ذهن من همیشه ماندگار است. تمام شهدا مثال یک گل خوشبو هستند اما گل وجود حاج قاسم همچنان در کوچه پس کوچههای این سرزمین به مشام میرسد.