امروز شنبه  ۲۱ مهر ۱۴۰۳

ایرج طهماسب: گاهی برای کودکان گریه‌ام می‌گیرد

۱۴۰۳/۰۵/۲۷- ۱۶:۳۴

ایرج طهماسب گفت: باید به کودکان و نوجوانان کمک کنیم و برایشان فیلم بسازیم که این دوره را رد کنند. من برای این سن بچه‌ها گریه‌ام می‌گیرد.

به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، چهاردهمین قسمت از برنامه «هفت» شب گذشته ۲۶ مردادماه، با حضور ایرج طهماسب و صحبت پیرامون «سینما و نسل جدید» و نقد و بررسی فیلم سینمایی «در آغوش درخت» از شبکه نمایش پخش شد.

بهروز افخمی در ابتدای برنامه عنوان کرد: برنامه «هفت» امشب با سالروز اسرای آزاده ما مواجه شده؛ عزیزان پهلوانی که جنگ را از سر گذراندند. این سالروز مبارک پهلوانانمان باشد. امیدوارم هرکجا که هستند، حالشان خوب باشند. برنامه امشب میز فیلم خارجی ندارد چرا که یک مهمان عزیز و شیرین سخن داریم، درواقع می‌خواستیم وقت بیشتری برای صحبت با ایرج طهماسب داشته باشیم.

میز سینمای سینمای ایران به نقد و بررسی فیلم «در آغوش درخت» اختصاص داشت که با حضور امیر قادری، رضا صدیق، بابک خواجه پاشا (کارگردان) و سجاد نصرالهی نسب (تهیه کننده) برپا شد. در ابتدا امیر قادری و رضا صدیق به نقد این فیلم پرداختند.

قادری در نقد فیلم «در آغوش درخت» اظهار کرد: من به جز مواردی خاص که فیلم پروپاگاندا یا ریاکار است، نقد منفی را فخر در سینما نمی‌دانم. من دلم می‌خواهد همسو با فیلم نظر دهم و معنای اثر هنری را دریابم. اینکه بگوییم از فیلمی خوشمان نیامده، اصلا افتخار نیست. این را به عنوان نکته منفی نمی‌گویم، این فیلم به شدت تحت تاثیر فیلم‌های مجید مجیدی است. من به یاد دارم در زمان اکران فیلم «باران» مجید مجیدی همه از فیلم تعریف می‌کردند و من نوشتم، چون همه از فیلم تعریف می‌کنند، لازم است که نگاه منفی به فیلم نیز ثبت شود.

رضا صدیق بیان کرد: از آنجا که فیلم آذری‌زبان ساخته شده، می‌خواهم بگویم اگر زبان در کارکرد درام نقشی ندارد، انتخاب آن زبان و اقلیم چه هدفی می‌تواند داشته باشد؟ کارگردان می‌تواند بگوید که این کار را دوست دارد، اما من از نگاه منتقد فیلم می‌گویم که آن زبان باید یک کارکرد درون متنی داشته باشد. البته در این فیلم اقلیم کارکرد داشت.

بهروز افخمی درباره فیلم ساختن به دیگر زبان‌های محلی اظهار کرد: به طور کلی فیلم به زبان آذری زیاد در ایران ساخته می‌شود و این خوب است. نمی‌دانم به چه دلیلی در دیگر شهرستان‌ها این اتفاق رخ نمی‌دهد؛ آذری‌ها به دلیل عرقشان انگیزه خاصی در این کار دارند.

 قادری ضمن اشاره به حضور بابک خواجه‌پاشا در سلسه نشست‌های «سینما رو به آینده» سازمان سوره اظهار کرد: بابک خواجه‌پاشا در آن جلسات از ته دل درباره مرارت‌های این فیلم می‌گفت و اینکه چقدر این فیلم دغدغه شخصی‌اش بوده و حتی گفت ملک شخصی‌اش را برای ساخت این فیلم فروخته است.

صدیق درباره «در آغوش درخت» گفت: من اتمسفر و حال فیلم را دوست داشتم. می‌خواهم ضعف‌های فیلمنامه را در حضور کارگردان و تهیه‌کننده بیان و در غیابشان بگویم که اتفاقا حال فیلم خوب بود چرا که اصولا فیلم‌های خانوادگی ایرانی یک زخمی‌به روح مخاطب می‌زند. این فیلم علاوه بر اینکه درمورد خانواده و یک پنیک ذهنی بود، اما حال فیلم ابدا آزاردهنده نبود و فکر می‌کنم علت اصلی‌اش لوکیشن فیلم بود.

صدیق ادامه داد: به نظر من نقش اصلی فیلم کاراکتر طا‌ها بود که نقش فرزند اول خانواده را بازی می‌کرد. او بود که قصه را هدایت می‌کرد، کاری به بازی‌اش ندارم، اما نقش دو کودک در قصه خیلی تاثیرگذار بود. فرآیندی که من از فیلم دریافت کردم، حس دلچسبی بود. من معتقدم که «در آغوش درخت» باید فیلم دوم خواجه‌پاشا و «آبی روشن» فیلم اولش می‌بود.

 قادری تصریح کرد: من قبل از نقد فیلم می‌خواهم درباره انسانیت در سینما صحبت کنم. نقد پالینکر درباره فیلم «هیروشیما عشق من» می‌گوید که انگار فیلم می‌خواهد ما را در عذاب وجدان بگذارد و این کار درستی نیست. همین درباره فیلم‌های انسانی هم وجود دارد. فیلم درباره انسانیت و مهربانی ساختن برای من به ذات خودش حسن نیست.

قادری ادامه داد: من بین فیلم‌های مجید مجیدی «آواز گنجشک‌ها» را بسیار دوست دارم. به نظرم در آن فیلم ایده‌های پیچیده‌تری درباره مفهوم طبقه و بنده و خالق مطرح می‌شود. ضمن اینکه در سینما معصومیت و انسانیت درآوردن خیلی کار سختی است چرا که سینما آمادگی بیشتری برای انتقال شر دارد. ما فقط یک «شازده کوچولو» داریم و بقیه رمان‌های این سبکی مبتذل و پیش پا افتاده می‌شوند. من سادگی زیادی در فیلم دیدم. با مقایسه دو صحنه ریختن توت در پارچه «در آغوش درخت» و صحنه لحاف بافی «آواز گنجشک‌ها» که به مانند آسمان شب بود، تفاوت سطح دو فیلمساز را نشان می‌دهد.

صدیق گفت: به نظر من این مقایسه اشتباهی است. فیلم‌های سینمایی مجید مجیدی با وجود تمام انسانیتش یک جنبه سادیستیک دارد مانند ریختن ماهی‌ها در «آواز گنجشک‌ها»، اما «در آغوش درخت» اصلا مفاهیمش انسانی نیست، این فیلم یک معضل خانوادگی را در فضای روستایی را انتخاب می‌کند که بتواند آن را درست رعایت کند. قبول دارم که دکوپاژ‌های فیلم بسیار به فیلم‌های مجید مجیدی شباهت دارد، اما بستر این فیلم ربطی به نگاه مجید مجیدی به انسانیت ندارد.
بعد از پخش یک میان‌برنامه کارگردان و تهیه‌کننده «در آغوش درخت» نیز به میز پیوستند.

بهروز افخمی‌بیان کرد: اینکه عده‌ای معتقدند «آبی روشن» به نسبت «در آغوش درخت» کار ضعیفی است. با وجود اینکه من معتقد نیستم که همه فیلم‌ها جنبه طنز داشته باشند و کمدی سینمای ایران را تسخیر کند، اما فکر می‌کنم جنبه طنز این دو فیلم بسیار کم بود. هر دو فیلم مقداری عبوس است و شیرینی کم دارد.

بابک خواجه پاشا نویسنده و کارگردان اثر عنوان کرد: «در آغوش درخت» شیرینی ملموسی دارد که بازیگران کودک ما در فیلم آن را جریان دادند. مخاطبان ما در اکران ما بالغ بر ۷_۸ بار در فیلم می‌خندند. من ذاتا طنز را بسیار جدی می‌بینم و به آن بسیار علاقه‌مندم. به طنز تکیه‌ای می‌زنم که مبادا به سمت فکاهی بودن برود. من در «آبی روشن» هم سعی کردم با کاراکتر سرباز این طنز را جلو ببرم، هرچند که در فیلمنامه چنین چیزی وجود نداشت. اتفاقا معتقدم اگر آن طنز نرم در فیلم وجود داشته باشد، مخاطب خیلی خوب با درام همراهی می‌کند.

خواجه‌پاشا اظهار کرد: نظر من این است که خود من در اجرای «آبی روشن» از «در آغوش درخت» جلوتر هستم و توانستم ایراد‌های خودم را «آبی روشن» مرتفع کنم. من در «در آغوش درخت» مشکل اجرا دارم، اما نان فیلمنامه و فضاسازی‌ام را دارم می‌خورم. این مساله به ایده برمی‌گردد. وقتی فیلمساز با ایده‌اش عجین می‌شود، قطعا فیلمش می‌تواند فضای خوب را منتقل کند. من «آبی روشن» را خیلی دوست دارم و ارادت ویژه ام به امام رضا (ع) باعث شد آن را بسازم، اما به نظرم زمان بیشتری برای ساخت فیلم می‌خواستم.

امیر قادری بیان کرد: امتیاز «آبی روشن» به «در آغوش درخت» آنجایی است که شما در «در آغوش درخت» کم‌وبیش در ابتدا تکلیفش با فیلم مشخص می‌شود، اما در «آبی روشن» مخاطب لحظه به لحظه وارد فضا‌های تازه‌ای از فیلم می‌شود. ضمن اینکه «آبی روشن» حرفه‌ای‌تر ساخته شد. در فیلم «در آغوش درخت» مکانیزم کارگردان در ابتدا مشخص می‌شود و برای همین مخاطب علتی ندارد با دقت فیلم را دنبال کند.

صدیق یادآور شد: به نظر من چیزی که می‌توانست به شیرین شدن فیلم «در آغوش درخت» کمک کند، کاراکتر پدربزرگ بود که در فیلم رها شد. پدربزرگ در قسمتی از فیلم اشاره می‌کند که دارد نور می‌خورد. اگر سکانس آخر فیلم بچه‌ها به جای سایبان نور می‌خوردند، نقطه‌گذاری زیباتری در فیلم ایجاد می‌شد.

سجاد نصراللهی‌نسب، تهیه‌کننده اثر، ضمن اشاره به این نکته که اغلب فیلم‌هایی که می‌سازد با فیلم‌اولی‌های آذری زبان است، خاطرنشان کرد: فیلم‌هایی مانند «موقعیت مهدی»، «در آغوش درخت» و «آپاراتچی» این ویژگی را داشتند، اما امسال در جشنواره تصمیمم عوض شد. من با بچه‌های آذربایجان به خوبی می‌توانم کار کنم چرا که روحیه و منش بسیار خوبی دارند. ما «در آغوش درخت» را با حدود ۶.۵ میلیارد تومان ساختیم و ۴۵_۴۶ جلسه فیلمبرداری داشتیم.

نصراللهی نسب درباره همکاری جدیدش با ابراهیم امینی که او هم کارگردان فیلم اولی است، بیان کرد: این فیلم درباره نسل z و چالش‌هایشان و فضا‌های اجتماعی است. من از زمان «موقعیت مهدی» با ابراهیم امینی کار کرده‌ام، طرح اولیه از سمت او مطرح شد و بعد از برطرف کردن یک سری ایرادات قابلیت ساخت یک فیلم سینمایی را نداشت. از آنجا که ما چهار استان را برای ساخت این فیلم رفته‌ایم و در مواقع بحرانی فیلم را ساختیم، کار بسیار پرزحمتی بود. به علاوه که فضای فیلمنامه زمستان و برف است و ما برای پیدا کردن برف به جایی رفتیم که محلی‌های آنجا آن را آخر دنیا می‌گفتند. کار در مرحله تدوین است و انشالله به جشنواره امسال می‌رسد.

بابک خواجه‌پاشا درباره اثر بعدی‌اش گفت: من در حال نوشتن فیلمنامه‌ای به نام «وحشی آسیایی» هستم و آن را به شدت دوست دارم. فیلمنامه ملودرام عجیبی است و فضای روانشناختانه دارد. دوست دارم آن را مانند فیلم اولم با سختی بسازم چرا که از درونم برمی‌آید و آغشته به هویت و اصالت خانواده است. من فکر می‌کنم وقتی فیلم درونی باشد، فیلم صادقانه می‌شود. اگر تارانتینو انقدر با کوکائین صادق نبود، نمی‌توانست چنین فیلم‌هایی را بسازد.

خواجه‌پاشا تاکید کرد: به نظر من فیلمسازی ارزان پاشنه آشیل سینمای ایران است. من نمی‌دانم ما چرا فیلم‌های گران و بد می‌سازیم که فروش نرود؟ ما خیلی بازیگر بد داریم. من از مارال بنی‌آدم و جواد قامتی تشکر می‌کنم؛ آنها فوق‌العاده بودند. در این کشور مانند نگین بازیگر داریم، اما از آنها استفاده نمی‌کنیم. سینما قبلا با جادوی خودش ما را جذب می‌کرد، اما الان دیگر وجود ندارد. الان جادوی سینما بازیگر مصرف نشده است، اما این بچه‌ها در شهرستان گم هستند و ما مدام بازیگر تکراری می‌بینیم.

وی افزود: یک نکته دیگر این است که در فشار اکران فیلم‌های کمدی من زورم به فروش نمی‌رسد. من نمی‌دانم چرا همگرایی در سینما ایجاد نمی‌شود؟ جنس تبلیغات در سینما به گونه‌ای است که پول سینما به جیب ۵ تهیه‌کننده و ۲۰ بازیگر می‌رود. کجاست که می‌گویند در صنعت سینما پول جریان دارد؟ من اگر درمورد سینمایی که فرهنگمان را داغان کرده صحبت کنم، به آدم بدی تبدیل شده‌ام. ما به مخاطبانمان می‌گوییم شبکه gem را نبینند، اما تبلیغات فیلم‌های سینمایی‌مان در همان شبکه است و اصلا معلوم نیست پولش کجا‌ها مصرف می‌شود. این فضای دوقطبی که سرمایه‌دار ایجاد کرده، آفت جامعه شده است. این جامعه در هر زمینه‌ای باید همدل باشد.

خواجه‌پاشا تصریح کرد: قهرمان ۱۹ ساله ما مبینا نعمت‌زاده در این چند روز چه کار کرد؟ او در ۵ دقیقه حداقل ۴۰ میلیون ایرانی را خوشحال کرد. اما ببینید که شبکه‌های معاند چقدر از این فضا برای ایجاد دوقطبی جامعه سریع استفاده می‌کنند. آنها می‌دانند چگونه یک قهرمان را نابود کنند و در عرض چهار روز او را از عرش به پایین آوردند. من هم معتقدم که ما از ایشان در فضای ورزشی بهتر می‌توانیم بهره ببریم و نباید وارد فضای پزشکی شوند، اما قرار نیست او و بچه‌هایمان را اینگونه داغان کنیم. خواهش من از دوستان رسانه‌ای این است که نگذارند فضای جامعه ما انقدر به سمت دو قطبی بودن پیش برود.

بهروز افخمی در انتهای این میز بیان کرد: من الگوی بابک خواجه پاشا را به فیلمسازان جوان توصیه می‌کنم، فیلم ارزان بسازید و منت تهیه‌کنندگان مافیایی را نکشید.

بخش اول میز پرونده ویژه با حضور ایرج طهماسب برپاشد که به موضوع سینما و نسل جدید (نسل Z) پرداخت.

بهروز افخمی ابتدا بیان کرد: ایرج طهماسب نیازی به معرفی ندارد او در چهل سال گذشته همه ما را با برنامه‌های مختلف تلویزیونی و فیلم سینمایی مشعوف کرده است. اصطلاحات و فرهنگ سینمای ایران تحت تاثیر اوست.

ایرج طهماسب تصریح کرد: اینکه ما از جوانی و تا الان داریم از سینما حرف می‌زنیم، برایم بسیار خوشایند است. هر دو ما از کانون پرورش فکری کودکان شروع کردیم. من از ۱۱ سالگی در کلاس‌های فیلمسازی شرکت می‌کردم. اولین معلمم کوروش افشارپناه بود. فکر می‌کنم اولین برنامه تلویزیونی که خودم ساختم هم «آسمون ریسمون» بود.

بهروز افخمی خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه من در ضبط برنامه‌های شما حضور داشته‌ام، می‌دانم که نوشتن متن مقدمه شما است و بعد از همفکری با دیگر اعضا و اجرایش با عروسک باز‌ها به نتیجه بهتر از متن می‌رسید.

طهماسب خاطرنشان کرد: ما به دنبال جریان قدیمی نمایش حرکت می‌کنیم که ریشه‌اش سیاه‌بازی و خیمه‌شب بازی است. آنها انقدر با هم نشست و برخواست داشتند که با یک بشکن زدن می‌توانستند هر قصه‌ای را اجرا کنند؛ در واقع به فهم مشترک از نمایش می‌رسیدند. ما تلاش می‌کنیم به سمت نمایش ایرانی که بسیار پربار و جذاب است برویم و این با بداهه‌گویی بسیار متفاوت است. وقتی گروهی باهمدیگر جمع می‌شوند و باهم به نتیجه می‌رسند، بسیار کار مهمی است. اینکه خودت را اصلی بدانی و کم کم کنار بروی تا همه مهم شوند؛ قدرشناسی مهمی‌برای آدم‌ها است. اینکه از خودمحوری و کارگردان دور شوی و احساس همدلی با بقیه عوامل داشته باشی بسیار کیف دارد. این باهم بودن جمعی و به فهم مشترک رسیدن و تولید کردن کار جالبی است که خداوند به من داده است.

طهماسب تاکید کرد: در سینما و تئاتر و کار‌های جمعی همه مهم هستند و نباید خودمحور بود. باید تک تک آدم‌ها حالشان خوب باشد و دلشان بخواهد درخشان خودشان باشد. در این حالت حتما نتیجه خوب خواهد شد.

افخمی تصریح کرد: به نظر می‌رسد که صدای بازیگر علت اصلی چهره شدن اوست. مخاطب فکر می‌کند چهره بازیگر را می‌شناسند، اما در واقع صدایش را می‌شناسند.

طهماسب گفت: صدا برای ما ارجحیت نیست بیشتر نوع ذهن و پیچیدگی‌های بامزه ذهنش برایمان مهم است و اینکه بتوانیم با او گفت‌وگوی خوب کنیم. ما به دنبال ذهن عجیب غریب هستیم چرا که صدا بعد از مدتی عادی خواهد شد. به عنوان مثال ذهن حمید جبلی حیرت انگیز است و من خیلی شانس آوردم که با ایشان همکار شدم. من معتقدم که ۵۰ درصد هنر مربوط به هنرمند است و ۵۰ درصد بقیه عوامل بیرونی است. در هنر بایدی وجود ندارد، شما اجازه می‌دهید جهان با شما در ارتباط باشد. آقای جبلی تعریف بامزه‌ای از کارگردانی دارد؛ او می‌گوید وقتی یک نفر پدرش می‌میرد همه به او تسلیت می‌گویند، اما هیچکس دردش را نمی‌فهمد. کارگردان کسی است که مشکل عمیق دارد و می‌خواهد آن را طرح کند.

طهماسب ادامه داد: برای مثال در یک خانواده با تمام اعضایش کسی تعیین نمی‌کند چه کسی کی حرف بزند. یکی حرف می‌زند و بقیه نظر می‌دهند. هر کسی به اندازه فهم و احتیاجش شروع به صحبت می‌کند. شیوه کار ما هم احتیاجی نیست به کسی بگوییم چه بگوید و این مقداری کار را سخت کرده است. ضمنا باید گفت که خلاقیت چیزی از بیرون نیست و تمرین و تمرین است تا پیدا کردن یک راه جدید. خلاقیت در تمرین و بودن و کار مداوم است.

بهروز افخمی‌بیان کرد: تجربه من نشان داده که امروز این کار برای برخی سخت است چرا که حواسشان جمع نیست و حوصله ندارند لحظه خوب را شکار کنند و بیشتر می‌خواهند نقشه داشته باشند و این کار را تصنعی می‌کند.

ایرج طهماسب درباره ساخت اثر برای بچه‌های نسل z و ارتباط برقرار کردن با آنها خاطرنشان کرد: شما در هنر باید با مخاطب به روز شوید. برای صحبت با این نسل جدید باید جزئیاتشان را بشناسیم. نسل بعدی که نسل ai و هوش مصنوعی است، بسیار عجیب هستند و ما نمی‌دانیم با آنها چه کنیم.

افخمی یادآور شد: من هوش مصنوعی را بازی موقتی می‌دانم و از آن نمی‌ترسم و فکر می‌کنم محاطب به مرور آنها را پس می‌زند.

طهماسب بیان کرد: دقیقا. هر وسیله جدید که می‌آید ترس ندارد، چون می‌توانیم به جهت خوب از آن استفاده کنیم. نسل z حیرت‌انگیز هستند و خیلی ذوق دارد که بچه‌های ما در حال کشف دنیا با لپتاب و تبلت هستند. ما باید جهتی را فراهم کنیم که از این اطلاعاتشان در جهت تحصیل و شغل آینده‌شان استفاده کنند. از آنجا که هنر با احساسات انسان سروکار دارد، می‌توانیم بگوییم تاریخ زنده است. هرگاه ما از احساس دور شویم و زیادی جدی بگیریم، دچار مشکل خواهیم شد. هنر اصلا تمامی ندارد و حالا‌ها حالا‌ها به حیاتش ادامه می‌دهد به شرطی که پایبند به احساسات انسانی خوب باشد. ممکن است گاهی شما کسی را به حالت تحقیرآمیز بخندانید یا نه حتی بگریانید، اما اگر شما به مردم خود با احساسات خوب پذیرایی کنید، همه جا پای شما هستند. اگر مردم متوجه شوند که حرف شما نمی‌فهمند و شما از آنها حرف نمی‌زنید، چیزی نمی‌گویند و فقط ترک می‌کنند.

افخمی عنوان کرد: من فکر می‌کنم شکل برنامه‌سازی شما که چارچوب اصلی‌اش درام و سیاه‌بازی است، همیشه مشتری خودش را دارد، چون ایرج طهماسب همواره هم پدر بوده و هم رفیق. چرا نباید همین روی نسل جدید تاثیرگذار باشد؟

ایرج طهماسب یادآور شد: واقعیت این است که در بحث سینما شکافی رخ داده که ما سینمای خانوادگی نداریم. ما در جهان سینمای family داریم که همه افراد باهم فیلم را تماشا می‌کنند. ما قبلا چنین فیلمی داشتیم، اما متاسفانه وقتی موضوع و مفهوم چیز جدی و تلخی شد، سینمای خانوادگی رها شد و در واقع از بین رفت. اگر سینمای خانواده دوباره سر جایش برود نسل z هم به میدان می‌آید، چون داستان جذاب، شیرین و تلخ است و در واقع پکیج کاملی است. ما خیلی از سینمای خانواده دور شده‌ایم. به عنوان مثال داستان‌های ورزشی هرچند ساده، اما سینمای خانواده هستند. من فکر می‌کنم این نوع فیلم‌ها تحریک‌کننده نسل z و جوان‌ها برای ورزش کردن است. ما گونه‌ها و ژانر‌های جالبی داریم که می‌تواند در شکل خانواده عرض اندام کند.
وی تاکید کرد: راه درمان نسل z و هر نسل دیگر جمع شدن خانواده و دوستان است. ما اگر بخواهیم آدم درست تربیت کنیم، باید در جمع حضور داشته باشیم. تنهایی خطرناک‌ترین وضعیت انسانی برای آدم‌های معمولی است و با کمک دیگران حالمان بهتر می‌شود. جمع شدن آدم‌ها به هر بهانه‌ای باعث می‌شود خودش را خیلی جدی نگیرد.

افخمی‌بیان کرد: سینما و تلویزیون در ارتباط با اینترنت تماشاگر محدودتری دارد. با این وجود آیا آینده نمایش عروسکی به صورت تئاتر در خطر است؟

طهماسب تصریح کرد: من معتقدم همه چیز سر جای خودش است و به نظرم این اخبار می‌خواهند ما را بترسانند. همه چیز درست می‌شود. این خطرناک‌ترین چیز است که ما از افراد بترسیم. ما باید آنها را شناسایی کنیم؛ به خصوص نسل نوجوانان‌ها. وقتی ما قصه خیالی برای بچه می‌گوییم؛ هیچوقت واقعیت‌ها را به آنها نمی‌گوییم و در ۱۴_۱۵ سالگی زمانی با واقعیت مواجه می‌شوند و در سخت‌ترین دوره‌شان قرار می‌گیرند. ما باید خیلی به این سن کمک کنیم و خیلی برایشان فیلم بسازیم که این دوره را رد کنند. ما فیلم‌های خوب، اما کمی ساخته‌ایم. من برای این سن بچه‌ها گریه‌ام می‌گیرد که چقدر هیچی ندارند. آنها جمعیت حدود ۲۰_۲۵ درصدی هستند و آن‌ها باید مدام فیلم و تئاتر مخصوص خودشان را ببینند. ما حواسمان باشد اگر ما نباشیم بقیه هستند و در این باره به شدت و وحشتناک دارند، کار می‌کنند. خطرنا‌ک است که بچه‌ها را از عمد دور از اجتماع و واقعیت بار آورد.

طهماسب درباره تک فرزندی در طبقه متوسط جامعه بیان کرد: من فکر می‌کنم این مساله به پول ربط ندارد و به سرحالی جامعه ربط دارد. جامعه‌ای که سرحال باشد، همه شرایط را تحمل می‌کند. می‌خواهم بگویم می‌شود جامعه را سرحال و شاداب نگه داشت؛ خیلی از کشور‌ها به لحاظ اقتصادی در شرایطی سخت‌تر از ما قرار دارند؛ اما شاداب‌تر از ما هستند. ما سرحال نیستیم و در اطرافمان ذوقی نمی‌بینیم.

طهماسب خاطرنشان کرد: من همیشه می‌گویم بچه و بزرگ برای من فرقی ندارد فقط میزان دانش و اطلاعات علمی‌بچه کمتر از بزرگ است؛ بنابراین بچه را موجود مستقلی نمی‌بینم و موقع کار کردن به احساس و منابع انسانی توجه می‌کنم. همه دوستی و کمک را می‌فهمند؛ وقتی به سراغ موضوع عام می‌رویم مطمئن هستیم که مخاطب را به همراه داریم.

افخمی اظهار کرد: اگر شما با تجربه الان به گذشته بگردید به طهماسب جوان چه توصیه‌ای می‌کردید؟

طهماسب گفت: من همواره فکر می‌کنم ما چقدر سختی کشیدیم و یادگیری ساختار هنر و به کارگیری‌اش چقدر سخت بود. جوانان ما الان امکانات زیادی دارند و همه چیز آماده است برای اینکه یک نفر هنرمند شود. تعریف جوانان از سینما تعریف غلطی است؛ آنها سینما را از سینما یاد گرفته‌اند و در این حالت هرگز موفق نخواهند شد. سینما را از روی مردم باید بسازید، خیلی فیلم‌هایی که قصه خوب دارند، فیلمبرداری و تکنیک خوبی ندارد. ارتباط جوان‌ها با واقعیت کم شده و اگر منبع هنر واقعیت نباشد، جوانان هنر تقلبی را می‌سازند و یاد می‌گیرند. مثلا امیر نادری یا عباس کیارستمی داستان را از دل زندگی واقعی بیرون می‌کشیدند و برای همین انقدر به دل می‌نشست. فیلم جوانان به‌گونه‌ای شده که با تمام خوب بودن گویا ما قبلا فیلمشان را دیده‌ایم، در صورتی که ما دوست داریم مدل هر شخص را ببینیم نه کپی دیگر کارگردانان را.

وی افزود: البته باید گفت که مدیران ما اصولی به سینما نگاه می‌کنند، اما باید به سینماگران جدید اجازه دهیم که روایت خودشان را داشته باشند. چرا سینما حتما باید ۹۰ دقیقه باشد؟ با این شکل از اینترنت صبر ما برای دیدن عوض شده است. ما باید اجازه دهیم فیلم‌ها کوتاه شود، حتی من می‌گویم اجازه دهیم غلط بسازند، اما در معرض قرار بگیرند و با دیدگاه مردم پیش برود.

بخش دوم میز پرونده ویژه با حضور عباس جواهری و سید حمیدرضا قادری برپاشد که به موضوع سینما و نسل جدید (نسل Z) پرداخت.

عباس جواهری ابتدا اظهار کرد: نسل z تعریف واضحی دارد که ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰ را دربر می‌گیرد. بزرگ‌ترین‌های نسل z حدود ۲۹_۳۰ و کوچکترین ۱۳_۱۴ هستند. خیلی مهم هست که ما بین این دو گروه تفاوت قایل شویم. می‌توان گفت همه آنها تجربه فضای مجازی دارند، اما جنس تجربه‌شان متفاوت است.

حمیدرضا قادری بیان کرد: pov در تحلیل موثر است. اگر اطلاعات در مرحله اول دقیق جمع شود و اینها به دست تحلیل‌گر برسد به مرحله تغییر می‌رسیم و بعد ناظر می‌خواهیم که تغییر را بررسی کند و بعد دوباره اطلاعات جدید به دست تحلیل‌گر برسد. اگر این مرحله به درستی انجام شود pov تحلیل‌گر بسیار تاثیرگذارتر خواهد بود. معروف است که انسان امروز فهمیده‌تر از نسل‌های قبل است، اما من به این جمله نقد دارم چرا که شاهکار‌های هنری ما مربوط به این نسل و حتی صد سال اخیر نیست. به نظر می‌رسد فقط اطلاعات و نیاز‌های این نسل تغییر کرده وگرنه در خیلی چیز‌های به نسبت انسان گذشته پایین‌تر است. نسل الان با ریلز اینستاگرام به کارتارزیسم می‌رسد و مغز او با فرد گذشته‌ای که رمان می‌خواند و فیلم کلاسیک می‌دید، بسیار متفاوت است. اگر ما طبق این پیش برویم، از اطلاعات داده شده می‌توانیم به تحلیل متفاوتی برسیم. در فضای مجازی ما با تورم نوجوانی مواجه هستیم. ما در نوجوانی خیالمان راحت بود که کسی در خانه وجود دارد که حواسش به ما و کارهایمان است. اگر نوجوان امروز تشخیص دهد، تصمیماتش بدون تبعات است به جامعه آسیب می‌زند. نوعی مسئولیتی که ما داشتیم در تابستان‌ها کار کردن و‌ی حتی نان خریدن برای خانه بود. نوجوانان باید بدانند مسئولیت کارشان را بپذیرند.

عباس جواهری مطرح کرد: ما می‌توانیم به نسل نوجوان امروز با نگاه ترس نگاه کنیم و آنها را خطرناک بدانیم این شکاف نسلی است. زاویه دید دیگر این است که ما این نسل را نگاه کنیم. زمانی به ما می‌گفتند اگر درس بخوانی موفق می‌شوی، اما نوجوان امروز الان این را نمی‌پذیرد، چون نمونه‌هایی می‌بیند از افرادی که درس نخوانده و موفق هستند. الان آدم‌هایی هستند که آهنگساز هستند، اما نت‌ها نمی‌شناسند. این نسل مختصات خودش را دارد، او حتی برنامه تلویزیون را از اینستاگرام می‌بیند. خوراک رسانه‌ای و تفریحی این نسل برای پدر و مادرانشان نامرئی است و این داستان را ترسناک می‌کند. ما می‌توانیم به جای ترسیدن، داستانشان را بدانیم. «کلاه‌قرمزی» در زمان خودش بسیار جذاب بود، چون نوعی ساختارشکنی است، اما بچه «مهمونی» بی‌ادب‌تر از کلاه‌قرمزی است، چون بدون نظارت و سانسور ساخته شده و آدم‌ها او را بیشتر دوست دارند. ما فکر می‌کنیم جون نمی‌توانیم خوراک نسل نوجوان را کنترل کنیم، دیگر نمی‌توان از راهکار‌های گذشته استفاده کرد؛ در صورتی که اینطور نیست. نیاز دیده شدن، برنده شدن در رقابت در همه نوجوان‌های همه نسل‌ها یکی است.

 قادری گفت: من چیزی را که در نظرات فضای مجازی دریافته‌ام این است که رقابت عجیبی در دهه ۶۰ و دهه ۸۰و۹۰ است. الان افراد ۴۰ ساله همان سرگرمی دهه جدید را دارند و سلیقه آنها را دنبال می‌کنند.

عباس جواهری تصریح کرد: ما با نوجوان‌ها که قسمتی از نسل z و آلفا هستند هم شبیه هستیم و هم فرق داریم. ما نسبت به این نسل مسئولیت داریم و باید با آنها ارتباط بگیریم. تشویق گذشته الان به لایک تبدیل شده، اما نیاز به توجه تغییری نکرده است. باید بدانیم که توجه آن‌ها را در بازار جهانی بگیریم و برای حرف زدن با آنها باید استاندارد جهانی را رعایت کرد.

قادری خاطرنشان کرد: خیلی از حرف‌های خوب را پدر و مادر‌ها به ما زدند، اما ما این را اعتراف نمی‌کنیم. ما خیلی نباید دنبال آن باشیم که همه آنچه که نوجوان قرار است در ۵۰ سالگی یاد بگیرد را به او بیاموزیم. ما می‌توانیم حداقل مسیر را به او نشان دهیم، مسئولیت بقیه راه با خودش است.

این قسمت از برنامه سینمایی «هفت» به مرحوم پروانه معصومی تقدیم شد.

امتیاز شما