در هفته ای که گذشت با هماهنگی اداره کل روابط عمومی رسانه ملی گروهی از همکاران خبرگزاری صداو سیما (سردبیر، خبرنگار و دبیر خبر) از پالایشگاههای استان هرمزگان، بازدید کردند تا از نزدیک شاهد پیشرفتها و دستاوردهای نظام اسلامیباشند و بتوانند آنچه رخ داده را به بهترین شکل روایت کنند.
به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، این سفر با هدف آشناشدن هرچه بیشتر خبرنگاران با دستاوردهای انقلابی تلاشگران عرصه نفت در اوج تحریمهای ظالمانه غرب انجام شد. جایی که با اتکای به توان داخلی و استفاده از ظرفیت دانش بنیانها و همت مدیران و کارگران بی ادعا، «ما میتوانیم» معنا شده بود. از این رو چند نفر از حاضرین در این سفر یادداشت هایی برای هفته نامه ارسال کردند تا تجربه خود را از این سفر با خوانندگان به اشتراک بگذارند.
سفر ادامه دارد
بابک جوادی مجلج / مدیر روابط عمومی معاونت سیاسی
پالایشگاه ستاره خلیج فارس به مساحت ۷۵۰هکتار در خلیج همیشگی فارس به دشمنان ایران رخ نشان میدهد .دراین دیدار چندین ساعته که تا اذان به طول کشید اقتدار نظام را در تولید و تامین وتوزیع و پخش فرآوردههای نفتی دیدیم. دراین بازدیدها، جذب کننده، جوانان بی ادعایی بودند که بدون هیچ ادعایی مشغول خدمت رسانی بودند.
تحریمهای ظالمانه غرب هزینههایی را بر ما وارد کرده اما با صحبتهای مستند گونه ای که به شکل کلیپ پخش میشد و همه همکاران را به وجد آورد، شکستن تحریمها و دست یابی به لبه تکنولوژی وحتی خودکفایی صدرصدی به کاتالیست را دیدیم. کاتالیست فقط در دست چندکشور غربی آمریکا فرانسه و آلمان قرار دارد.
نیروهای پرتوان ستاره خلیج فارس بزرگترین پالایشگاه میعانات گازی جهان دشمنان را بامدیریت مدبرانه و با روحیه جهادی به شکست کامل کشیده اند. به عنوان یک رسانه ای باید بگویم از عظمت ستاره خلیج فارس احساس غرور میکنم.
مقصد دیگر پالایشگاه بندر عباس بود. ورود بیست و یک نفره همکاران خبرگزاری صداوسبما به پالایشگاه بندرعباس با استقبال بی نظیر آقای مهندس مجتهدزاده مدیر بین الملل و روابط عمومیپالایشگاه بندر عباس که بیش از ۲۲سال در روابط عمومی در کنار دیگر عزیزان انجام وظیفه میکند همراه شد. چیزی که درابتدای ورود به پالایشگاه بندرعباس نگاهم را جلب کرد مناظره زیبایی از درختانی که سرسبزی و امید را در کنار انواع فرآوردههای نفتی به ما نشان داد. واقعا پالایشگاه بندرعباس چشم نواز و زیباست. بازدیدکاملی از پالایشگاه داشتیم. اقتدار و امید را دردیده گان پرسنل غیور آفرین میدیدیم. جدا از بحثهای فنی پیچیده ای که شرح میدادند پیام این بازدید این بود هموطنان عزیز سراسر کشور مدیران مهندسین و پرسنل برای تامین امنیت انرژی پایدار شبانه روزی کار میکنند. جان شان در کف دست شان گذاشتند تا دراقصی نقاط کشور محروم از سوخت نباشیم. ادعایی ندارند. فرصت شد خدمت عزیزان خداقوت بگوییم و برق شادی و خوشحالی را در وجود همکاران ببینیم. تجربه خوبی بود.
بازدید دیگر مربوط به پالایشگاه هرمزگان بود. در پالایشگاه هرمزگان مسئولیت تامین و توزیع انواع فرآوردههای نفتی از سوخت جت گرفته تا بنزین و گازوئیل و.... برای تامین امنیت انرژی ایران را به عهده دارند. خبر امید آفرینی که در این بازدید احساس کردیم که باید رسانه ای شود تامین گازوئیل و سایر فرآوردههای نفتی برای استان سیستان و بلوچستان است. با همکاری راه آهن جمهوری اسلامی و پالایشگاه هرمزگان نفت کشها و گازوئیل این اتفاق مبارک را برای مردم عزیز سیستان و بلوچستان عملیاتی کرده اند. به اتفاق آقای سلامی خبرنگار پرانگیزه که دراین سفر همراه مان بود توانستیم با هماهنگی مدیریت پالایشگاه هرمزگان مصاحبه ای را با نگاه امید آفرینی آماده کرده و برای پخش به خبرگزاری ارسال کنیم. خدارو شکر با استقبال مدیران جرس خبرگزاری از پخش خبری ۲۱و سایر بخشها خبر رسانی شد.
دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل
امید جلوداریان/خبرنگار زبان معیار میز کتاب و نشر
اولین قرارمان در فرودگاه مهرآباد تهران بود.
مقصد: مهم ترین بندر تجاری ایران.
اعضای گروه: روایتگران رویدادها.
هدف: جهاد تبیین؛ یعنی روایتگری صحیح و جلوگیری از تحریف.
هواپیما با یک ربع تاخیر، ساعت ۶:۳۰ پرواز کرد و یک ساعت و نیم بعد، در فرودگاه بندرعباس به زمین نشست.
با اشتیاق، کولهها و جامه دانها را برداشتیم و راه افتادیم.
فاصله فرودگاه تا محل اقامت ما، تا چشم کار میکرد، خاک و لوله بود؛ خاک هایی که پهناوری ایران عزیزمان را به رخ میکشید و لولههایی که تصویری از جریان انرژی و نبض حیات کشور بود. نمی دانستیم باید از دیدن این صحنهها لذت ببریم یا نه! آخر، نوع جذابیتهای شهر متفاوت بود؛ خبری از جنگلهای انبوه و جادههای فرورفته در مه نبود؛ زرق و برقهای جزیره زیبای کیش هم در آنجا دیده نمیشد.
به محل اتراق مان یعنی شهرک مروارید رسیدیم؛ شهرکی که ساخته شده بود تا محل اسکان کارکنان پالایشگاههای بندرعباس باشد. نام شهرک توجه مان را جلب کرد؛ مروارید!
یاد جمله معروف مارکوپولو در سفرنامه اش افتادیم که از بندرعباس یاد کرده و آن را محل تجارت مروارید و ابریشم و جواهرات دانسته بود. مرواریدی که در زمانه ما شکلش عوض شده بود و بوی نفت و بنزین و دیگر فرآوردههای نفتی میداد.
پس از یکی دو ساعت استراحت، از شهرک مروارید، به سمت پالایشگاه ستاره خلیج فارس راه افتادیم. همان جایی که رهبر انقلاب آن را «نماد بی اثری تحریمها» نامیدند. در آنجا از بنزین و گازوییل تا گاز مایع و سوخت جت تولید میشد. لولههایی را که در مسیر فرودگاه تا پالایشگاه نمی دانستیم جذاب بدانیم یا نه، حالا دیگر با گوشت و پوست استخوان درک میکردیم؛ چون خون در آنها جریان داشت؛ خون امثال شهید نادر مهدوی که در جنگ اول نفتکشها خوش درخشید و بعدها تحسین رهبر انقلاب را برانگیخت.
حس خوبی نبود که همه ساعتهای روز بنشینیم و سخنرانی مسئولان پالایشگاه را گوش کنیم؛ اما ذات خبری و پژوهشی خبرنگاری ایجاب میکرد که نکتهای را از دست ندهیم.
از تلاش بی وقفه برای تامین سوخت کشور، تا تولید روزانه ۱۰۵ میلیون لیتر بنزین، تولید سوخت جت و دیگر فرآوردههای نفتی و خودکفایی در اوج تحریمها گفتند. البته گله و نگرانی هم چاشنی صحبت هایشان بود؛ گله از مصرف بی قاعده سوخت در کشور و اینکه تقریبا همه بنزین تولید شده، مصرف میشود و نگرانی بابت به خطر افتادن تامین سوخت که البته گله و نگرانی آنها بجا بود. هرچه بیشتر میگفتند، اشتیاق ما هم به شنیدن بیشتر میشد. به ویژه وقتی از اقدامات جهادی و زندگی ساده بروبچههای آنجا میگفتند؛ از کارهایی که با توسل به سردار دلها حاج قاسم سلیمانی کارستان کرده و تحریمها را شکسته بود تا نخبگانی که بدون کم ترین توقع و در اوج قناعت، عشق به سرزمین و مردم شان را با کار شبانه روزی و ساده زیستی معنا کرده بودند. اینجا بود که به خودمان آمدیم و ضرورت جهاد تبیین را که رهبرمان بارها بر آن تاکید کرده اند، دریافتیم و این گونه بود که مرواریدی را هم که در جستجوی آن بودیم، یافتیم. چه زیبا سروده است مولانا:
دامن گردون پر از دُرّ است و مروارید و لعل
می دوانند جانب دریای تو دریای تو
اهالی این خطه پرستاره، از تحریم فرصت ساختند!
زینب چخماقی/ خبرنگار میز فرهنگ عمومی
برای بازدید از «بزرگترین پالایشگاه میعانات گازی جهان» کافی است ۲۵ کیلومتر از غرب بندرعباس دور شویم؛ مسیری پر از کوههای بکر؛ به هم پیوسته، سخت و سنگی و چند لایه و صاف؛ کوههایی که شکلشان بی تأثیر از آب و هوای گرم و مرطوب منطقه نیست.تعدادشان آنقدر زیاد است که زنجیروار هدایت یا شاید دعوتمان میکنند به پالایشگاه؛ به جایی که نامش ستاره خلیج فارس است؛ در همراهی با تعدادی از همکارانم در خبرگزاری صداوسیما برای بازدید عازم این منطقه شده بودیم. اصلی ترین تامین کننده سبد سوخت کشور که با بهره برداری از سه فاز آن در طول ۱۳ سال، تولید روزانه بنزین کشور نزدیک به دو برابر شد. تولیداتش علاوه بر بنزین، گازوئیل است و سوخت هواپیما و ال پی جی و هیدروژن و گوگرد.
پالایشگاهی عظیم که اگر بخواهیم با ماشین دورش بگردیم بیست دقیقه زمان میبرد. ۷۳۰ هکتار وسعت دارد و همه بخش هایش به دست جوانان متخصص و نخبه همین سرزمین و بیشتر به همت بومیان همان خطه اداره میشود.
با یک ساختمان مرکزی که کار کنترل و مدیریت بخش عظیمی از اطلاعات و دادههای نفتی کشور در آن انجام میشود؛ سه شیفته و بدون لحظه ای تعطیلی یا خاموش شدن حتی یکی از دهها سیستم کار میکنند.
به شب میرسیم؛تماشای وسعت پالایشگاه در شب همان قدر لذت دارد که در روز.برای درک چنین تجربهای باید خودمان را میرساندیم به تپه ای مشرف به پالایشگاه، در چند کیلومتر دورتر از آن.
جایی که با ایستادن روی آن انگار فرصت تماشای ستارههای روی زمین را پیدا کرده ای. از کنار هم قرار گرفتن چراغهای نورانی و پرشمار ستاره خلیج فارس که همچون اسمشان ستاره این خطه شده اند؛ پرنور، پرقدرت و بادوام، در همسایگی شعلههای روشن آتشی که از همان راه دور هم میتوانند دل هر ایرانی را گرم کنند.
فرصت برای تماشای همه عظمت، و تخصص و تلاش و مقاومتی که شب تا صبح و صبح تا شب در این پالایشگاه خرج میشود نداشتیم.حتی برای ما، که هم روزش را دیدیم و هم شبش را نادیدههای زیادی از میان توانستنها باقی ماند.
غریب نبود وقتی با جست و جوی نام ستاره خلیج فارس در اینترنت فهمیدم ۱۵ تیر ماه امسال این پالایشگاه هم به فهرست تحریمهای وزارت خزانه داری آمریکا اضافه شده، تحریمیکه انتظار دارند کمترین اثرش مأیوس شدن جوانها باشد و فلج شدن اقتصاد کشور.همه اینها یک طرف،این نَقل آخر هم یک طرف؛«هم سفر چهار ساله مان در این سفر پسرم بود، که برای تماشای این وسعت و بزرگی،بارها سرش را بالا نگه میداشت و برای این بلند بالایی سرودی را که نصفه و نیمه در خاطرش داشت میخواند: میریم بالا بالاتر، از هر رویا بالاتر، امروز هر جا که باشیم، هستیم فردا بالاتر. سرودی که مدتی پیش شنیده بود و حالا اینجا و با تماشای این سازهها بی اختیار به یاد آورده بود.
تصویری که در ذهن محمدحسام چهار ساله از پیچیدگی و بزرگی این پالایشگاه ثبت و ضبط شده را اگر روزی به یاد بیاورد و بپرسد درباره اش خواهم گفت برای استقلال و خودکفایی امروزت آن روزها متخصصان و نخبگان صنعت نفت کشور از تحریم فرصت ساختند.
سرفه پشت سرفه!
زهرا ایزدخواه/ خبرنگار میز امنیتی
نفس کشیدن برام حکم دُرسته قورت دادنِ یه مرغ گنده بود؛ همینقدر سخت!
در مجتمعی که تا چشم کار میکرد، لوله، آهن، دستگاههای غول پیکر، دود، آدم و آدم و آدم داخلش میدیدی...
خب اینکه وسط اون بوها و گازها تنها نبودم انگیزهبخش بود.
اما قسمت ناراحت کنندش اینه که من ، فقط و فقط قرار بود دو ساعت بوی اون محیط رو وارد ریههام کنم اما آدمهای اونجا روزی سه شیفت موظف به حضور و استنشاق اون گازها بودن!
و عجیب تر اینکه ، درصد بالایی از اون آدمها کاملا داوطلبانه و آگاهانه میرن توی دل سرطان ریه!
جالب شد بدونید که این مشقتها برای چه شغلیه، نه؟
همین قدر از کارشون بگم که اگر نباشن نصف ایران فلج میشه،
مردم و کارخونهها در بحران سوخت فرو میرن
و احتمالا ما ام مثل اروپا و زمستان سختشون، میشدیم سرتیتر اخبار.
یه قسمت بد دیگه هم داشت!
من بعد بیست و اندی سال هنوز نمیدونستم انقد خفنیم و انقد نخبه ی درجه یک برای پالایش نفت توی گرمای جنوب کشور، دارن از زندگیشون مایه میزارن!
فکر میکردم این داستانا مال کشورهای پیشرفتهس تا اینکه خودم به تاریخ سوم، چهارم و پنجم بهمن ماه ۱۴۰۱ به چشم خویشتن دیدم که جوونای تراز اول در حوزه نفتی، چجوری دارن چرخهای نفتی کشور رو هندل میکنن.
دیدن اون تعداد نخبه در اون اَبَر پالایشگاه، بدون اغراق نفسم رو دقیقا با همون گازهای پرضرر، در سینه حبس کرد! حس غرور از این که ایرانی ام و شبا که ما میخوابیم در کنار پلیس ها، این نخبهها هم بیدارن!
نمیذارن سردمون شه،
نمیزارن غذای سرد بخوریم،
نمیزارن ماشینمون بدون بنزین بمونه
و هزار تا کارِ بزرگ دیگه که نوشتنشون مثل بحر رو در کوزه گنجوندنه!
چی بگم از دیدنِ کسایی که در ستاره خلیج فارس تاکید میکنم «خلیج همیشه فارس»، دارن از طلای سیاه ایران و مشتقاتش صیانت میکنن و به گفته یکی از مدیران اونجا، کافیه یکیشون خواب بمونه یا هواسش نباشه، قسمتی از کشور دچار اختلال در تامین سوخت میشه!
آهای برو بچِ جوون و زحمتکشِ جنوب ؛ فقط میتونم بگم قربون قد و بالای پرتوانتون و بوسه بر سرانگشتانتون وقتی که برای من و مردم از اون طلای سیاه حفاظت میکنید.
نور بباره وسط اون همه سیاهی و عطر یاس بپیچه وسط اون همه بوی گاز.
کور شه هر کی نیت کنه، تلاشتون رو برای استقلال ایرانِ قوی کتمان کنه...
ریههاتون سبز
دستانتون پرتوان
تلاشتون جاودان
عاقبتتون بخیر
غیر ممکنها، ممکن شد
الهام گوران / خبرنگار میز میراث فرهنگی
سال ۱۲۷۱ خورشیدی؛ باستان شناس فرانسوی ژاک دومورگان اعلام میکند امکان پیدایی نفت در ایران بالاست.
سال ۱۲۸۰ خورشیدی؛ ویلیام دارسی امتیاز نفت ایران را به دست میآورد و در منطقه چیاسرخ نخستین دکل نفتی ایران را بنا میکند اما در اینمنطقه نفت به دست نمی آید.
سال ۱۲۸۷ خورشیدی؛ در مسجد سلیمان نخستین نفت ایران از زمین استخراج میشود.
از این سالها عکسهای محدودی به جای مانده.
مثل عکس هایی از دکلهای چیاسرخ و مسجد سلیمان و یک عکس دیگر که مربوط به سال ۱۳۰۰ خورشیدی ست و یک تیم نقشه برداری را نشان میدهد که در کوههای آسماری در حال نقشه برداری هستند. یک مهندس نقشه بردار انگلیسی و دستیارش که ایرانی است. یک ایرانی با ردا و کلاه لُری که روی ردا یک اورکت فرم کارگری پوشیده است. این گویاترین تصویر از واقعیتی است که آن سالها در ایران میگذشت.
سال ۱۴۰۱ خورشیدی؛ بازدید گروهی دبیران خبر و خبرنگاران خبرگزاری صدا و سیما از تاسیسات نفتی بندرعباس.
میان شبکههای عظیم نفتی که صدها هکتار است به آن تک دکل چوبی مسجد سلیمان فکر میکنم؛ در این ۱۱۴ سال چه گذشت! و به آن عکس، دستیار نقشه بردار با لباس بومی و چهره آفتاب سوخته.چهرهها هنوز هم آفتاب سوخته اند و متین. لباسها یکدست، اما دیگر دستیار بیگانه نیستند، آقای خودشان هستند.
در این ۱۱۴ سال،نفت ایران، پستی و بلندی بسیاری از سر گذراند تا از یک تک دکل چوبی و انحصار بیگانه به موقعیت امروزی برسد.
امروز یعنی جایی که متخصصان میتوانند کارهای بر زمین مانده بیگانگان غیر متعهد را که با هدف سنگ اندازی در قراردادها تعلل میکنند، به خط پایان برسانند و میتوانند در کمتر از ده سال یک پالایشگاه نفت به روز و استاندارد بسازند که آماده بهره برداری است. ( پالایشگاه نفت ۲ آبادان ).
به قول یکی از مدیران پرتلاش پالایشگاه ستاره خلیج فارس؛«غیر ممکنها ممکن شد.»