امروز يك شنبه  ۲۸ اسفند ۱۴۰۱
روایت خواندنی مهدی کلهر از روزی که صداوسیما بنی صدر را منفعل کرد؛
روایت خواندنی مهدی کلهر از روزی که صداوسیما بنی صدر را منفعل کرد؛

انعکاس کامل واقعه 14 اسفند

مشاهده ۷۶
۱۴۰۱/۱۲/۲۷- ۱۵:۵۷

مهدی شهیدی کلهری، مشهور به مهدی کلهر در سال ۱۳۲۸ در خانواده‌ای مذهبی و روحانی در تهران به دنیا آمد. او فرزند میرزا عبدالعلی تهرانی و برادر مرتضی تهرانی و مجتبی تهرانی، مجتهدان مشهور تهرانی است.

به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، مهدی کلهر در سال ۱۳۴۷ وارد دانشکده هنرهای تزئینی وزارت فرهنگ و هنر سابق شد و هم‌زمان در کارگاه نمایش رادیو و تلویزیون ملی دوره‌های آموزشی را گذراند. نخستین سمت او مشاور هنری وزارت آموزش و پرورش دولت موقت ایران در اوایل سال ۱۳۵۸ بود. پس از آغاز جنگ تحمیلی، مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر را در دولت شهید رجایی برعهده گرفت و سپس معاون سینمایی وزارت ارشاد شد. او از همان سال‌های اول انقلاب وارد صداوسیما هم شد. در آخرین روزهای 1359 وارد سازمان شد که با رخداد مهم 14 اسفند هم‌زمان بود. مهدی کلهر، در اولین روز اسفند سال 1359 به عنوان مسئول امور سیما وارد صداوسیما شد. آن هم در اوج التهابات میان بنی‌صدر و جریان‌های انقلابی که روز 14 اسفند در دانشگاه تهران شدت گرفت. پخش مراسم چند ساعت بعد از برپایی آن، منجر به تغییر فضای سیاسی کشور شد و کار به جایی رسید که حدود 100 روز بعد، بنی صدر از ریاست جمهوری عزل شد و فرار کرد. کلهر دو بار در سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ و ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶  رئیس مرکز موسیقی سازمان صداوسیما بوده و مدتی هم عضویت در شورای عالی طرح و برنامه، شورای سرپرستی و شورای عالی سیاست گذاری سازمان را هم در کارنامه دارد. در اداره کل روابط عمومی میزبان وی بودیم تا از اسفند داغ سال 1359 آن روزها برایمان بگوید.

 در اسفند درگیری‌های مفصلی داشتیم. امام(ره) از هر دو طرف خواسته بودند که در شرایط جنگی مملکت نباید درگیر شوید. به مسئولان سازمان که علی لاریجانی و شورایی شامل علی جنتی، حسن روحانی و عباس شیبانی و... بودند هم گفته بودند دعواهای این‌ها را در سازمان صداوسیما مطرح نکنید. آخرین تصمیم حضرت امام(ره) هفت روز قبل از 14 اسفند بود که چنین اتفاقاتی نباید پخش شود. 14 اسفند حدود ساعت ۱۷ یا ۱۸ از پخش زنگ زدند که دانشگاه تهران شلوغ شده است. آن موقع خبرها خیلی سریع از رادیو موناکو و  بعد از بی‌بی‌سی منتشر می‌شد. 14 اسفند فهمیدیم اتفاقی که افتاده اواخر ماجرا بوده و دانشگاه شلوغ شده‌است. مردم به خیابان انقلاب آمده‌بودند و شعار می‌دادند. سریع خودم را به پخش رساندم. آقایان لاریجانی، قاسم‌زاده، معاون سیاسی خبر و چند نفر از شورا جمع شدیم و مطلع شدیم یک واحد سیار در دانشگاه تهران بوده است. کسی داخلش نبود، ولی میکروفن باز بود وصدا می‌آمد. بعداً فهمیدیم همه بچه‌های واحد سیار را زده‌اند و آن‌ها هم پا به فرار گذاشته‌اند.

کارگردان آن برنامه هم مسعود فروتن از کارگردانان خوب فیلم و سریال بود. علی لاریجانی گفت چکار کنیم؟ خیلی زود تصمیم گرفتند پخش نکنیم. گفتم تصمیم خوبی است این موضوع سیاسی است، چون در حوزه کاری من نیست به من ارتباطی ندارد. ذهنیت آقای لاریجانی این بود که فکر می‌کرد از بین تمام کسانی که اطرافش هستند من از همه باتجربه‌تر هستم. گفتم شما معاون سیاسی دارید. بنده یک فیلم سینمایی دارم اگر می‌خواهید پخش نکنیم فیلم را برمی‌دارم. آقای قاسم‌زاده گفت من مسئولیتی ندارم اگر می‌خواهید پخش‌کنید و اگر هم نمی‌خواهید پخش نکنید. خداحافظی کرد و رفت. من پیشنهاد دادم همه چیز را پخش کنیم. علی لاریجانی می‌گفت آخر امام همین چند روز پیش گفت که این چیزها را در رادیو و  تلویزیون انعکاس ندهید. گفتم به دکتر بهشتی زنگ بزنید و بگویید این برنامه که پخش می‌شود کودتا نشده و کلهر آن را پخش می‌کند. آن روز ما همه خط‌های تلفن را بسته بودیم، چون هم  تلفن می‌شد به‌عنوان مخالف ما و مخالفان دکتر بهشتی که می‌گفتند شما چون جرئت ندارید پخش نمی‌کنید. عده‌ای هم به‌عنوان حزب‌اللهی زنگ می‌زدند که اگر این تصاویر را پخش‌کنید صداوسیما را به آتش می‌کشیم.

14 اسفند فقط یک‌صدا داشتیم و چهار ساعت نوار بود که اکثرش شعار علیه دکتر بهشتی بود. چیز عجیب‌وغریبی بود. هیچ جوری نمی‌شد کاری کرد. زنگ زدم دفتر امام به مرحوم رسولی محلاتی گفتم به امام بگویید ما می‌خواهیم تصاویر امروز دانشگاه تهران را پخش‌کنیم. گفتم ایشان هر جا به من بگویند قطع کن من آنتن را قطع می‌کنم. امام شوخی نداشت، برنامه تئاتر هم اگر بود امام می‌گفت بد است، ما قطع می‌کردیم. حتی در روضه‌خوانی و سینه‌زنی‌ها که جنوبی‌ها جمع می‌شدند سینه می‌زدند حضرت امام(ره) فکر می‌کردند غیرمتعارف است ‌گفتند آن را قطع کنید. بعد که ‌مطلع شدند جنوبی‌ها این جوری عزاداری می‌کنند، فرمودند برای منطقه خودشان پخش شود. فیلم دانشگاه تهران را به جای فیلم سینمایی خارجی پخش کردیم. سخنرانی تمام شد. صحنه‌های وقیحی داشت. بنی‌صدر از بالا به پایین می‌آمد و مجاهدین‌خلق (منافقین) حلقه گل بر گردنش می‌انداختند و علیه شهید بهشتی شعار می‌دادند. بنی صدر هم‌دست تکان می‌داد و لبخند می‌زد.

در سخنرانی، جایی که علیه دکتر بهشتی شعار می‌دادند در نودال صدا را کم می‌کردند و  این تنها سانسور آن شب ما بود. تا ساعت یک و نیم شب، به طور کامل همه مراسم و سخنرانی را پخش کردیم. یکی از آن‌هایی که می‌گفتند آنجا را به آتش می‌کشیم جوانی حدود 16 ساله بود که با یک اسلحه ژ3 آمد داخل پخش و ما را تهدید کرد. ما هم با یک حرکت، اسلحه را از او گرفتیم و بیرونش کردیم. من و آقای لاریجانی باهم نشستیم. طبیعی بود که عصبی بودیم. این ماجرا بود تا ساعت یک بامداد که خیلی خسته بودم و به منزل رفتم. در طول مسیر، رادیو روشن بود و تا به منزل برسم خبرها را دنبال می‌کردم. شنبه 16 اسفند به مسعود فروتن گفتم چرا شما به دوربینی که شخصی داشت آن را پرت می‌کرد نگفتید زوم کند و از چیدمان دوربین‌ها شکایت کردم. در جواب گفت همه به‌هم‌ریخته بودند. واقعاً آقای فروتن با پدیده‌ای روبه‌رو شده بود که در طول عمرش ندیده بود!

با پخش مراسم، در حقیقت کل بازی به هم‌ریخت. صبح شنبه که سر کار آمدم آقای لاریجانی ناراحت بود که مملکت به ‌هم‌ریخته و آقای رجایی خراسانی که آن زمان رئیس رادیو بود، زنگ زد و با احوالی پریشان گفت بنی‌صدر گفته من می‌خواهم پیام بدهم. آقای لاریجانی گفت حالا این را چه کار کنیم. گفتم پخش می‌کنیم. برای اولین بار بنی‌صدر منفعل شد. تا آن موقع فاعل و فعال بود او از زمانی که از پاریس آمد همچنان فعال بود. هیچ‌وقت یاد ندارم بنی‌صدر از پاریس تا تهران منفعل باشد. او با امام نیامد.

این نکته مهمی است، چون می‌دانست آن پرواز خطر دارد و جداگانه آمد. او در مصاحبه‌هایش می‌گفت هر نفر یک امام، یعنی امام را قبول ندارم. تلفنی به رجایی خراسانی گفتم صحبت‌های رئیس‌جمهور را پخش کند. چون بنی‌صدر رئیس‌جمهور بود و سخنرانی داشت. ما دوربین به دانشگاه تهران فرستاده بودیم. بنی صدر منفعلانه گفت: من نبودم، این‌ها اول شروع کردند. او به ما اتهام می‌زد که سانسور می‌کنیم، اما وقتی ماجرا بدون سانسور و کامل پخش شد، برای آنان نتیجه عکس داد. زمانی که من بودم مسعود رجوی در ورزشگاه امجدیه سخنرانی کرد. ما در شبکه دو پخش کردیم. مهندس بازرگان سخنرانی کرد. من این حساب را کردم اگر امروز سانسور کنیم چقدر از این بیننده‌ها را از دست می‌دهیم. خودمان با دست خودمان 70 درصد مخاطب را تقدیم بی‌بی‌سی می‌کنیم. ما برای به دست آوردن یک مخاطب جان می‌کنیم، ولی چون این سرمایه اعتماد دیده نمی‌شود اکثر مدیران ما به‌راحتی اولین چیزی را که از دست می‌دهند اعتماد مخاطب به خودشان است.

احسان ناظم‌بکایی، امیرحسین عرب‌زاده

امتیاز شما