به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، از میان انقلابهای بزرگ تاریخ میتوان سه انقلاب فرانسه، روسیه و ایران را به مثابه انقلابهایی دوران ساز به حساب آورد، چراکه اولاً میتوان به معنای دقیق کلمه آنها را انقلاب خواند و در ثانی میتوان تحولات سیاسی، اجتماعی و جهانی گستردهای را از پس آنها مشاهده کرد. وقتی به بررسی هر یک از این انقلابها میپردازیم و زمینههای انقلاب را در آنها بررسی میکنیم به وضوح در مییابیم عمده شرایطی که در فرانسه و روسیه زمینه تحقق انقلاب را فراهم میآورد در انقلاب ایران فراهم نبودهاست. همین امر نیز سبب میشد وقوع انقلاب در ایران امری غیرقابل پیشبینی بود و ابرقدرتهای روزگار خیلی دیر واقعیت آنچه را در ایران در حال وقوع بود درک کنند. برخی از اسناد تحلیل سازمان سیا در آبان سال 1357 این است که تا 10 سال دیگر نیز در ایران انقلاب رخ نخواهدداد.
به لحاظ اوضاع اقتصادی وقتی انقلابهای فرانسه و روسیه را ملاحظه میکنیم، شرایط حاکی از ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی رژیمهای حاکم طی چندین سال منتهی به انقلاب است. ساختار اقتصادی نابود شده است و مردم عموماً دغدغه و نگرانی شدیدی بابت تهیه اموری همچون نان را دارند. قحطیهای متوالی، نبود نان، غارت نانواییها و شورش برای دستیابی به نان برای زنده ماندن از خواستههای اصلی مردم بینوا بودهاست. حال آنکه وقتی شرایط اقتصادی ایران در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی را میبینیم شرایط قابل مقایسه با انقلابهای روسیه و فرانسه نبوده است. حتماً ناکارآمدی اقتصادی به صورت گسترده وجود دارد، حتماً فسادهای اقتصادی بزرگ سازمان یافته و خانوادگی و تورمهای بالا وجود دارد، اما قحطی گسترده و نبود کالا را شاهد نیستیم. حکومت پهلوی به واسطه درآمدهای سرشار نفتی و حمایتهای بینالمللی ولو به بهای نابودی اقتصاد و کشاورزی کشور، اجازه بروز قحطی و ایجاد درماندگی گسترده و مداوم، مانند وضعیت کارگران و کشاورزان در انقلابهای فرانسه و روسیه را نمیدهد، لذا از این جهت میتوان گفت وضعیت ایران برای وقوع انقلاب شباهتی به انقلابهای روسیه و فرانسه ندارد.
از جهت حمایتهای بین المللی نیز شرایط مشابه است. در انقلاب فرانسه کشورهای اروپایی از نظام سیاسی حاکم حمایتی عملی نمیکنند. انگلستان به وضوح از وقوع انقلاب در فرانسه رضایت داشته و از آن پشتیبانی میکند. اگر کشورهایی مانند اتریش هم از نظام پادشاهی حمایت لفظی میکردند، هرگز در عمل از آنها حمایت نکردند. قسمت عمده کشورهای اروپایی نیز از اینکه فرانسه درگیر خودش شدهاست خوشحال بودند. در روسیه نیز حکومت تزاری با اینکه در جنگ جهانی به سر میبرد، به واسطه ضعف در مدیریت جبهه نبرد حتی از جانب همپیمانان خود نیز حمایت نشد. هر دو جبهه متفق و متحد خواهان انقلاب در روسیه بودند و گروههای مشخصی از انقلابیون حمایت عملی میکردند. آلمانها خود زمینه حضور رهبران طرد شده بلشویک را به روسیه فراهم آوردند و چون بلشویکها مخالف ادامه نبرد بودند از آنها حمایت میکردند. متفقین نیز از منشویکها که از نیروهای انقلابی موافق ادامه جنگ با آلمانها بودند، حمایت میکردند. در هر صورت انقلابیون دارای حامیان بین المللی بودند و رژیم حاکم بهرهای از پشتیبانی بینالمللی نمیبرد.
این در صورتی است که در انقلاب اسلامیشاهد حمایتهای گسترده بینالمللی از حکومت پهلوی و عدم حمایت از انقلابیون هستیم. درآمدهای گسترده نفتی در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی سبب میشد تا کشورهای غربی و شرقی خواهان استفاده از این سرمایهها شوند و لذا همچنانی که غرب از شاه و اقداماتش حمایت میکند، چین و شوروی نیز خواهان گسترش روابط با ایران بودند و برای این امر ابایی از حمایت از جنایتهای حکومت پهلوی و سرکوب مردم نداشتند.
چنین نکتهای را در باب وضعیت نظامی ایران در مقایسه با انقلاب فرانسه و روسیه میتوان در مد نظر قرار داد. قوای نظامی فرانسه و روسیه هر یک به دلیل حضور در جنگهای پیاپی و طولانی دچار فرسودگی و فروپاشی درونی شده بودند و لذا آن رژیمها نیروی پشتیبان خود را به خاطر شکستهای متوالی و همچنین فشار زیاد بر نیروی نظامی از دست داده بودند، اما ایران به لحاظ ادوات و تجهیزات نظامی در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی در حال اوج گیری و تقویت گسترده بود. وضعیت معیشتی نظامیان به خاطر توجه ویژه شاه به آنها مساعد بود. ایران نیز در آن دوران در هیچ جنگ گستردهای حضور نداشت که بخواهد موجب تضعیف ارتش شود. لذا نه تنها نیروی سرکوب شاه در وضعیت فروپاشی قرار نداشت، بلکه در وضع مناسبی بود.
چنین نکاتی نشان میدهد به لحاظ شرایطی که معمولاً برای وقوع انقلابها ضروری به نظر میرسند، ایران کشوری در آستانه انقلاب به حساب نیاید، اما با این حال در آن انقلاب رخ داد. به راستی آن عاملی که باعث میشد تا ایران در آستانه تحولی متعالی قرار داشته باشد، ولی این امر از دید تحلیلگران پنهان بماند، چه بود؟
به نظر می رسد عدم شناخت هویت ایرانی- اسلامی مردم بزرگ ایران عاملی بود که درک تحلیلگران را از انقلاب ایران مخدوش میکرد. تلاشهای گسترده حکومت پهلوی در لایه فرهنگ و مقابله همه جانبه با ارزشهای ایرانی- اسلامی، که سازنده مهمترین عناصر هویتی ملت ایران بود و تبلیغ گسترده وجوه حیوانی و دانی فرهنگ مادی برای تحول فرهنگی در ایران، سبب میشد تا مردم شرایط را تاب نیاورند و سودای تحول در شرایط و ایجاد بستری مناسب را برای حفاظت از ارزشهای خود در سر داشته باشند.
همین امر باعث میشد تا انقلابیون ایران محدود به یک قشر یا طبقه خاص یا محدود به یک منطقه جغرافیایی خاص نباشند. پراکنندگی شهدای انقلاب اسلامیبه صورتی است که تمام استانها را شامل شده و حتی روستاهای دورافتاده شهرهای حاشیهای را نیز در بر میگیرد. به همین سبب انقلاب اسلامی در میان انقلابپژوهان به عنوان مردمیترین انقلاب تاریخ شناخته شدهاست. آنچه که موجب اتصال و یکدست شدن افراد مختلف در انقلاب میشد، جلوداری دین و روحانیان بود. روحانیان و مساجد به عنوان رهبران و پایگاه اصلی انقلاب اسلامی، نقش وحدت و انسجامآفرینی در مبارزات را بر عهده داشتند.
انقلاب اسلامی مردم ایران، هم انقلابی مردمسالار و هم دینی بود. در حقیقت انقلاب اسلامی خود مهمترین مظهر مردمسالاری دینی در سراسر تاریخ است. انقلاب اسلامی جایگاهی است در تاریخ که هویت جمعی انسانی در مقابل وجوه دانی انسان مادی ایستاده و رساترین فریاد را برای بازگشت به خویشتن حقیقی خود، یعنی فطرت انسانی خویش، سر میدهد؛ جایی که انسانیت در برابر ایدئولوژیهای مادی لیبرالیستی و کمونیستی قد علم میکند و وجه انسانی آدمی را صدا میزند. همین امر است که آن را دارای رنگ و عطری متمایز کرده و باعث میشود فوکو، فیلسوف مشهور پست مدرن، آن را «روح یک جهان بی روح» بخواند. در واقع انقلاب اسلامی فریادی است بر آمده از حقیقت وجودی انسان که جامعه ایرانی به واسطه انذارها و تنبهات امام حکیم خود به آن خودآگاه شده و قصد دارد جدایی از خویشتن را برطرف کند. از این رو میتوان انقلاب اسلامی ایران را تفسیر عینی ابیات مشهور مولوی در لایه تحلیل تمدنی به حساب آورد:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
اسحاق سلطانی/ دکتری اندیشه سیاسی، پژوهشگر حوزه رسانه و سیاست