پیمان جبلی معاون برون مرزی رسانه ملی در یادداشتی برای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خاطره حضور سردار دلها را در رسانه ملی زنده کرده است:
سلام بر حسین و اهل بیت حسین...
سلام بر اصحاب وفادار حسین...
سلام بر حاج قاسم... سردار دلها و محبوب قلبها...
و وای بر چو منی که قلم بر وصف آن عزیز سفر کرده و آن اسطوره وفا و شجاعت و بزرگمردی به دست گرفته... درود خدا و پیامبران و صالحانش بر تو ای عزیز عزت بخش و ای شیرمرد مهربان و ای یل میدانهای سخت و ای امید محرومان رنج کشیده از ظلم ظالمان. تو که هم فرمانده بودی و هم فرمانبردار. هم امیر بودی و هم گوش جان به فرمان ولی. چگونه فراموشت کنیم سردار! تمام این سالهای پر فراز و فرود تو همان جایی بودی که باید میبودی. یک تنه با عزم و ایمان در دفاع از خاک میهنت، از ناموس و حریم کشورت، از آرامش و امنیت مردمت تا پای جان ایستادی و آرشوار سرانجام جان و هستی و وجودت را بر کمان عشق نهادی و مرزهای امنیت ایران را بر دور دستها نشاندی... نه سودای نام و جاه و نشان و مقام تو را اسیر کرد و نه غبار فتنه و تزویر زمانه بر دامن بلندت نشست. همیشه جایی بودی که سیدت میخواست و ولی امرت میخواند. حاج قاسم مهربان! چگونه از یاد ببرم آن زمان را که در روزهای خون و آتش عراق در ماههای نخستین اشغال و در آغازین روزهای شروع بهکار شبکه العالم میآمدی و دغدغههایت را میشمردی و دل نگرانیهایت را در باره عراق و آیندهاش باز میگفتی... چگونه فراموش کنم آن صحنه معرفت و جوانمردیات را دو سه ماه قبل از شهادتت آن زمان که آمدی در دفتر رئیس سازمان و آنگاه که دلشورههایت را گفتی برخاستی و دوستان و دوستدارانت را در آغوش گرمت فشردی مبادا که صراحت لهجه و بیان دغدغههایت آنان را دل شکسته باشد. حسرت آن لحظه را چگونه از یاد ببرم که ای کاش آن آغوش مهربان و آن دل نوازی طولانی طولانیتر میشد. چه بگویم و این آه حسرت را به کجا برم که قرار بود در همین ایام در شورای معاونان سازمان چشمانمان به چهره همیشه خندان و آن جذبه مالکاشتریات دوباره روشن شود؟ حاج قاسم جان! مگر نگفته بودی هر سه ماه یک بار خودت میآیی و ما را راه مینمایی تا راه گم نکنیم؟ بیا که سه ماه از آخرین وعده دیدارت گذشته و سخت تشنه آن صدای گرمت هستیم. کجا رفتی سردار؟ به کجا بردی این همه هزاران دل را؟ در کدام صندوق جا دادی این همه افسوس و آه همراهت را؟ حاج قاسم بزرگوار! ما را نزد اربابت در بهشت رضوان یاد کن و بخواه که ما هم چون تو شویم... بزرگ به وسعت همه دشتها، با وقار به اندازه همه کوهها و صخرهها، مطمئن به قدر همه آسمانها و ماندنی چون همه تاریخ. سردار به تو قول میدهیم همچنان در کنارت باشیم. تو سرداری کن و سر از ما... تو فرمان بده و فرمانبرداری از ما.